معنی فسیل
لغت نامه دهخدا
فسیل. [ف َ] (ع اِ) ج ِ فسیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فسیله شود.
فرهنگ معین
(فُ) [فر.] (اِ.) سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است.
فرهنگ عمید
نهال،
(زمینشناسی) آثار و بقایای موجودات زندۀ دورانهای قدیم، مانند استخوان، دندان، صدف، و امثال آنها که در داخل پوستۀ زمین باقی مانده است، سنگواره،
[مجاز] کسی یا چیزی که ازکارافتاده و بسیارقدیمی است، بسیارپیر، فاقد پویایی: کارمندان این اداره دیگر در این اتاقها فسیل شدهاند،
حل جدول
سنگواره
فارسی به انگلیسی
Fossil
فارسی به ترکی
fosil
فارسی به عربی
متحجر
فرهنگ فارسی هوشیار
آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
معادل ابجد
180