معنی فشاردادن

حل جدول

فشاردادن

چلانیدن

انگلیسی به فارسی

bunt

فشاردادن


push

فشاردادن - قرار دادن یک داده بر روی یک پشته. نگاه کنید به stack.

سوئدی به فارسی

ta i mt

گروکشیدن، فشاردادن، توقیف کردن، ضبط اموال،


buk

فشار با سر، زدن توپ، ناخوشی قارچی گندم، غربال، زدن، فشاردادن، توپ زدن، الک کردن، اصلا ح کردن، شکم، محتویات شکم، امعاء، درشکم ریختن،

ترکی به فارسی

باصماک

چاپ کردن 2- غافلگیر کردن 3- فشاردادن


صیکماک

فشردن، فشاردادن 2- آب گرفتن 3- شیشکی انداختن

مترادف و متضاد زبان فارسی

چلاندن

فشردن، فشاردادن، عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن، لهیدن

فناوری اطلاعات

push

فشاردادن، قرار دادن یک داده بر روی یک پشته. نگاه کنید به stack

فرهنگ فارسی هوشیار

نجاق زدن

ناچخ زدن نچک زدن (مصدر) فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن


نجق زدن

نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور (مصدر) فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن

معادل ابجد

فشاردادن

640

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری