معنی فضول
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(فُ) [ع.] (اِ.) جِ فَضل.
باقی مانده مال بیش از حد نیاز، آن چه که به طور طبیعی از بدن دفع می شود، (اِمص.) یاوه گویی، در فارسی به معنی کسی که در کار دیگران دخالت می کند. [خوانش: (~.) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
یاوهگو،
کسی که بیجهت در کار دیگران مداخله میکند،
(اسم) [قدیمی] باقیماندۀ مال، زیاده بر حاجت،
(اسم) [قدیمی] آنچه بهطور طبیعی از منافذ بدن خارج شود،
حل جدول
کنجکاو، یاوه گو، جمع فضل
مترادف و متضاد زبان فارسی
کنجکاو، گستاخ، یاوهگو، پسمانده
فارسی به انگلیسی
Busybody, Curious, Interloper, Meddler, Gossip, Inquisitive, Kibitzer, Meddlesome, Prier, Self-Appointed, Snoopy
فارسی به ترکی
her işe burnunu sokan
فارسی به عربی
تدخلی، ثرثر، فضولی
عربی به فارسی
حس کنجکاوی , چیز غریب , کمیاب
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع فضل یاوه گو، آنکه اخبار مضره به دیگران رساند، باقیمانده از مال زیاده بر حاجت
فرهنگ فارسی آزاد
فُضُول، زیاد آمده، آنچه که بی مصرف و بی فائده باشد، آنچه از غنائم زیاد آید و تقسیم نگردد، مخروجات بدن انسان، دخالت در امری که از انسان خواسته نشده باشد،
فُضُول، بسیار بخشنده و کثیر الاحسان، بسیار با فضل،
فارسی به ایتالیایی
intruso
فارسی به آلمانی
Neugierig
معادل ابجد
916