معنی فلزی انتقالی و سمی
حل جدول
کادمیم
فلزی سمی
کادمیم
سرب
فلزی بسیار سمی
تالیوم
فلزی شدیداً سمی
تانتال
از فلزات انتقالی سمی
کادمیم
فلزی نقرهای و بسیار سمی
اورانیوم
فلزی سمی و نقرهای رنگ
باریم
فلزی سمی و سرطان زا
نیکل
فرهنگ فارسی هوشیار
هرچیز منتقل شده، چکهای انتقالی
لغت نامه دهخدا
انتقالی. [اِ ت ِ] (از ع، ص نسبی) منسوب به انتقال. (از فرهنگ فارسی معین).
- حرکت انتقالی، مقابل حرکت وضعی، و آن حرکت و گردش سیارات است بدور خورشید.
- حرکت انتقالی زمین، گردش زمین بدور خورشید. زمین در مدت 365 شبانه روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 20 ثانیه یک بار بدور خورشید میگردد. مداری که زمین در فضا بدور خورشید طی میکند بیضی نزدیک بدایره است و خورشید در یکی از دو کانون آن قرار دارد، سرعت سیر زمین در این حرکت در هر ثانیه 30 کیلومتر است. (از کتابهای جغرافیای رسمی).
|| هر چیز منتقل شده و بملک کسی داده شده. هر چیزی که بکسی منتقل شده باشد. (از ناظم الاطباء). || در شواهد زیر ظاهراً به معنی کسی است که از مذهب برگشته یا از مذهبی بمذهبی دیگر گرویده است: اما این خواجه که این تصنیف کرده است نه دعوی میکند در اول کتاب که بیست وپنج سال رافضی بوده است و انتقالی شده علی زعمه، قولش در دعوی اول مسموع باشد. (کتاب النقض ص 23). جهانیان را معلوم است که خلفای بنی العباس دربغداد سرایهای محکم کرده اند و بیگانه را در وی رها نکنند... و اگر متغلبی طلب آن کند بخونش سعی کنند، خواجه ٔ انتقالی میبایست که این شفقت نگاه داشتی. (کتاب النقض ص 23). الحمدﷲ هیچ مسلمان منقبت و مدح آل رسول را منکر و جاحد نباشد، شنوند و دوست دارند مگر کسی که مجبر و انتقالی و نومسلمان باشد. (کتاب النقض ص 41).
سمی
سمی. [س ُ ما] (ع اِ) آوازی که در آن خیر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج).
فرهنگ معین
(ص نسب.) منسوب به انتقال: چک های انتقالی، منتقل شده، (حامص.) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر. [خوانش: (~.) [ع - فا.]]
فارسی به آلمانی
Hinüberbringen, Transferieren, Umsteigen
فارسی به عربی
انتقال، قابل للنقل، نقل
معادل ابجد
835