معنی فکل

لغت نامه دهخدا

فکل

فکل. [ف ُ ک ُ] (فرانسوی، اِ) یقه ٔ پیراهن که بوسیله ٔ دکمه های پیراهن دوخته میشود. (فرهنگ فارسی معین):
اولاً عرض فکلها اینقدر وسعت نداشت
ثانیاً فکر جوانان این قدر لاغر نبود.
بهار.
|| کراوات. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عوام، نیز به پاپیون اطلاق میشود.

فرهنگ معین

فکل

یقه عاریه که با دکمه به پیراهن وصل می شود، کراوات، موی آراسته و مرتب شده جلو سر، پاپیون. [خوانش: (فُ کُ) [فر.] (اِمر.)]

فرهنگ عمید

فکل

موهای مرتب‌شدۀ جلوی سر،
پاپیون،
کراوات،
[منسوخ] یقۀ پیراهن که با دکمه به آن وصل می‌شده است،

حل جدول

فکل

کراوات، پاپیون

گویش مازندرانی

فکل

فکل موی جلوی سر

فرهنگ فارسی هوشیار

فکل

(اسم) یقه پیراهن که به وسیله دگمه ها دوخته شود: اولا عروض فکل ها این قدر وسعت نداشت ثانیا فکر جوانان این قدر لاغر نبود، کراوات.

معادل ابجد

فکل

130

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری