معنی فیاض

لغت نامه دهخدا

فیاض

فیاض. [ف َی ْ یا] (ع ص) جوانمرد و بسیار بخشنده. (منتهی الارب). بسیار فیض رساننده. (از اقرب الموارد): نهر فیاض، جوی پرآب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- فیاض عنایت، به کنایت، خداوند تعالی:
چو فیاض عنایت کرد یاری
بیار ای کان معنی تا چه داری.
نظامی.

فیاض. [ف َی ْ یا] (اِخ) تخلص شیخ ابوالفضل دکنی برادر فیضی دکنی معروف است. (از سبک شناسی بهار ج 3). رجوع به دکنی شود.

فرهنگ معین

فیاض

بسیار فیض - دهنده، بسیار بخشنده، جوانمرد، جوی پر آب. [خوانش: (فَ یّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

فیاض

پربرکت، فیض‌دهنده،
بخشنده و جوانمرد،

حل جدول

فیاض

چشمه پرآب

مرد بسیار بخشنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

فیاض

بخشنده، جوانمرد، فایض، فیض‌رسان

نام های ایرانی

فیاض

پسرانه، جوانمرد و بخشنده

فرهنگ فارسی هوشیار

فیاض

جوانمرد و بسیار بخشنده، بسیار فیض رساننده

فرهنگ فارسی آزاد

فیاض

فَیّاض، بسیار فیض دهنده، پر آب، بسیار بخشنده و عطا کننده،

معادل ابجد

فیاض

891

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری