معنی فیلمی‌ با بازی‌ مهناز افشار

حل جدول

فیلمی با بازی مهناز افشار

از تهران تا بهشت

طبقه سوم، امشب شب مهتابه، برف روی کاج ها، هیچ کجا هیچ کس، پل چوبی، یه عاشقانه ساده، سعادت آباد، قصه پریا، پسر آدم دخترحوا، خاطره، پوپک و مش ماشاالله، شیرین، دعوت، شبانه روز، انعکاس، تسویه حساب، کلاغ پر، رئیس، محاکمه، آتش بس، آکواریوم، تله، چه کسی امیر را کشت، کارگردان مشغول کارند، سالادفصل، سیزده گربه روی شیروانی، کما، دختری در قفس، زهرعسل، نگین، خاکستری، شورعشق، دوستان، شیرهای جوان، بیگانه، متروپل، دلم می خواد چه خوبه برگشتی، از تهران تا بهشت

دلم می خواد

طبقه سوم، امشب شب مهتابه، برف روی کاج ها، هیچ کجا هیچ کس، پل چوبی، یه عاشقانه ساده، سعادت آباد، قصه پریا، پسر آدم دختر حوا، خاطره، پوپک و مش ماشاالله، شیرین، دعوت، شبانه روز، انعکاس، تسویه حساب، کلاغ پر، رئیس، محاکمه، آتش بس، آکواریوم، تله، چه کسی امیر را کشت، کارگردان مشغول کارند، سالاد فصل، سیزده گربه روی شیروانی، کما، دختری در قفس، زهر عسل، نگین، خاکستری، شور عشق، دوستان، شیرهای جوان

طبقه سوم، امشب شب مهتابه، برف روی کاج ها، هیچ کجا هیچ کس، پل چوبی، یه عاشقانه ساده، سعادت آباد، قصه پریا، پسر آدم دخترحوا، خاطره، پوپک و مش ماشاالله، شیرین، دعوت، شبانه روز، انعکاس، تسویه حساب، کلاغ پر، رئیس، محاکمه، آتش بس، آکواریوم، تله، چه کسی امیر را کشت، کارگردان مشغول کارند، سالادفصل، سیزده گربه روی شیروانی، کما، دختری در قفس، زهرعسل، نگین، خاکستری، شورعشق، دوستان، شیرهای جوان

قصه پریا


فیلمی‌ با بازی‌ مهناز افشار

طبقه سوم


مهناز افشار

بازیگر فیلم یه عاشقانه ساده

از بازیگران فیلم متروپل

بازیگر فیلم خاطره

از بازیگران فیلم از تهران تا بهشت

از بازیگران فیلم نهنگ عنبر

بازیگر فیلم برف روی کاج ها

بازیگر فیلم بیگانه

از بازیگران فیلم بیگانه


فیلمی‌ از بهمن‌ فرمان‌ آرا با بازی‌ مهناز افشار

دلم میخواد


فیلمی‌ با بازی‌ رضاعطاران‌

آب نبات چوبی


فیلمی‌ با بازی‌ نگارجواهریان‌

یه حبه قند

نام های ایرانی

مهناز

دخترانه، نور ماه، شکوه ماه، نازماه، آن که چون ماه ناز و زیبا است، آن که به ماه ناز و فخر می فروشد

لغت نامه دهخدا

افشار

افشار. [اَ] (اِمص) فشار. انضغاط. (از فرهنگ فارسی معین). || خلانیدن. (آنندراج) (برهان). || افشردن، یعنی آب از چیزی بزور دست گرفتن. (برهان). || ریختن پی درپی. (از برهان). || (ن مف مرخم) در بعضی کلمات مرکب بمعنی افشارده و افشرده آمده است. (فرهنگ فارسی معین). چیزی که بزور پنجه از هم افشرده شود چون سیم دست افشار و زر دست افشار. (از آنندراج).
- دست افشار، مایعی که بواسطه ٔ فشردن با دست از میوه ای گرفته شود:آب لیموی دست افشار. آب غوره ٔ دست افشار. (ناظم الاطباء):
بمستی گر رسد دستم بمینای نمک سودش
شود یاقوت دست افشار لعل خنده آلودش.
داراب بیگ جویا (آنندراج).
|| چیزی که ریخته شده پی درپی. || خلانیده شده. (ناظم الاطباء). || (نف مرخم) ریزنده. (برهان). افشرنده. (آنندراج). || معین. شریک. رفیق. ممد. معاون. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). || (فعل امر) امر از افشردن. یعنی بخلان، بفشار. (برهان) (آنندراج).
- پاافشار، نعلین چوبین. (آنندراج).
- سم افشار، پاافشار:
گاو را داغها نهی بسرین
بر دل خاک گر سم افشاری.
سنجر کاشی (از آنندراج).

فرهنگ پهلوی

مهناز

از نام های برگزیده

معادل ابجد

فیلمی‌ با بازی‌ مهناز افشار

878

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری