معنی فیلمی از اندی واچوفسکی

لغت نامه دهخدا

اندی

اندی. [اَ دا] (ع ن تف) سخی تر. بسیار عطاتر. کثیر الخیرتر. (یادداشت مؤلف). هو اندی منه، او سخی تر است از وی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بلند آوازتر. (یادداشت مؤلف). هو اندی صوتاً؛ اوبلند آوازتر است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

اندی. [اَ ن َ] (ص مرکب) در لهجه ٔ قزوین، نودولت. تازه بدوران رسیده. ندیده. (یادداشت مؤلف).

اندی. [اُ] (ص نسبی) منسوب به انده (شهری در اندلس). یوسف بن عبداﷲ قضاعی اندی منسوب بدین شهر است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان شود.

اندی. [اَ] (اِ، ق) به معنی خاصه باشدکه در مقابل خرجی است. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج). خاصه مقابل خرجی. (ناظم الاطباء). || خصوصاً. (شعوری ج 1 ورق 132 ب). || امیدواری. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تعجب. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج). عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). || نیز که بعربی ایضاً خوانند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (آنندراج). گاه مانند کلمه ٔ رابطه به معنی نیزاستعمال میگردد. (ناظم الاطباء). || بجای لفظ «بود که » و «باشد که » استعمال میکنند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از آنندراج). کلمه ٔ غیر موصول به معنی اندیک و بوک و مگر و بود که و باشد که. (ناظم الاطباء). امید است. (یادداشت مؤلف):
هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
اندی که فلک داند قدر و خطر تو.
قطران.
گر حله ٔ حیات مطرز نگرددت
اندی که در نماندت این کسوت از بها.
خاقانی.
تا چند روزگار دهد دردسر مرا
تا همچو خود همی بشمارد مگر مرا
با اینهمه بدردسری شاکرم از او
اندی که بیشتر نرساند ضرر مرا.
سیدحسن اشرف.
|| شکر.صدشکر. الحمداﷲ که. المنه للّه. منت خدایرا. سپاس. شکر خدای را. (از یادداشتهای مؤلف):
اندی که امیر ما بازآمد پیروز
مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد کو باز نیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی.
گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد
اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار.
عماره.
دایم بود هوای تن تو اسیر عقل
اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر.
منوچهری.
گر گلستان ز باد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ باشد روی خدایگان.
عنصری.
گر بی پدرت بماند گاه پدرت
اندی که تویی بجایگاه پدرت.
معزی.
او گر زکرده بازنگردد مگرد گو
اندی که بازگشت بعدل شهنشه است.
سیدحسن غزنوی.
ما را همه شادی ز غم تست و فزون باد
اندی که غمت هست اگر هیچ غمی نیست.
سیدحسن غزنوی.
هرچند که بودیم ز هجران تو غمگین
اندی که ز هجران تو شادیم دگر بار.
رشید وطواط.
با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم
هم راضیم اندی که تو زیبای جهانی.
اثیرالدین (از فرهنگ جهانگیری).
ز غم جاودان باد در خواب دشمن
تو از بخت بیدار اندی که شادی.
انوری.
|| بمعنی «آن لحظه » است که ایام گذشته باشد. (برهان قاطع) (از هفت قلزم) (آنندراج). آن لحظه. (ناظم الاطباء). آنگاه. || از این زمان. از این لحظه. || آن قدر. (فرهنگ فارسی معین). || چیزی. (یادداشت مؤلف):
با خلق داوری چکنم بهر نظم و نثر
اندی که من نخواسته، داده است داورم.
سیدحسن غزنوی.
و رجوع به اندیک شود.


اندی خرما

اندی خرما. [اَ خ ُ] (اِ مرکب) اندوخرما. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 192). رجوع به اندوخرما و اربه شود.


اندی کلا

اندی کلا. [اَ ک َ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بابل با 650 تن سکنه. آب آن از رودخانه کاری و محصول آن برنج، غلات، صیفی، پنبه و کنف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فرهنگ معین

اندی

امیدواری، شگفت، تعجب، بُوَد، باشد. [خوانش: (اَ) (ق.)]

آن گاه، آن لحظه، از این زمان، از این لحظه، آن قدر. [خوانش: (اَ) (ق.)]

فرهنگ عمید

اندی

امید است، بُوَد، باشد، بوک و مگر، شاید،
شگفت، تعجب،
شکر، الحمدلله،

گویش مازندرانی

اندی

چوبی حلقوی که طنابی نوار مانند جهت مهار گاو به آن بسته شود...

این مقدار در بیان کثرت


ته اندی

به اندازه ی تو

فرهنگ فارسی هوشیار

اندی

امیدواری، تعجب و شگفت

معادل ابجد

فیلمی از اندی واچوفسکی

429

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری