معنی فیلمی از باشه آهنگر

حل جدول

فیلمی از باشه آهنگر

بیداری رویاها


محمدعلی باشه آهنگر

کارگردان فیلم ملکه


فیلمی از محمدعلی باشه آهنگر

ملکه

بیداری رویاها


باشه

هیلا

لغت نامه دهخدا

باشه

باشه. [] (اِ) به فارسی آش است. (فهرست مخزن الادویه).

باشه. [ش َ / ش ِ] (اِ) جانوری است شکاری از جنس زردچشم و کوچکتر از باز باشد. (برهان). این کلمه همریشه ٔ باز است و در فارسی باش، باشه، واشه، و معرب آن باشق و در لهجه ٔ طبری واشه، درگیلکی واشک است. در لاتینی فالکونیزوس گویند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). باشه یا واشه در گیلکی واشک، ناگزیر در پهلوی هم واشک بوده که معرب آن واشق شده است. واژه ٔ باز و باشه که امروزه نام دو مرغ شکاری است لفظاً هر دو بیک معنی است و باید از «وز» باشد بمعنی پرنده، از مصدر وز که بمعنی پریدن هم در اوستا آمده است. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 299 و 314). مرغ معروف شکاری. مرغی است شکاری. (منتهی الارب). باشق. (مهذب الاسماء). واشه. (زمخشری). طوط. عُنقُرَه. قرشامه. (منتهی الارب). موش گیر. (یادداشت مؤلف). در قاموس آمده که باشق معرب باشه است. (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 62). قسمی از باز است که عربی آن باشق میباشد. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). ابوعیاض.ابوسُرافَه. ابوالاخذ. (یادداشت مؤلف):
اگر بازی اندرچغو کم نگر
و گر باشه ای سوی بطان مپر.
ابوشکور.
پس اندر دوان هفتصد بازدار
ابا باشه و چرغ و شاهین کار.
فردوسی.
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.
عنصری.
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب
گاه برجستن چو باشه گاه برگشتن چو باز.
منوچهری.
خرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو
بزمین شیر و پلنگ و بهواباشه و باز.
ناصرخسرو.
پیر در دست طفل گردداسیر
پشه گیرد چو باشه گردد پیر.
سنائی.
...همه حیوانات را از پشه تاباشه و از مگس تا کرکس و از مور تا مار، و نعت اوست این کلمه که... (کتاب النقض ص 526).
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
از سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند.
سوزنی.
بلی خجل شود آن باشه ای که ناگاهان
به آشیانه ٔ او میهمان رسد طغرل.
سوزنی.
به دست عدل تو باشه پر عقاب برید
کبوتران را مقراض نوک منقارست.
خاقانی.
تا چه کند مرد خردمند آز
تا چه کند باشه ٔ چالاک باز.
خاقانی.
چو باشه دوخته چشمی به سوزن تقدیر
چو لاشه بسته گلویی بریسمان قضا.
خاقانی.
از میامن عدل و اختطاف خطاف از ذباب ضعیف و تعرض پشه ٔ حقیر کوتاه گردد، و منقار باشه از تهدم عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (راحهالصدور راوندی).
باشه گشته پشه ای از فر او
هر کجا سرسبزیی از پر او.
عطار.
و باشه بابنجشک در یک منزل دمسازی می نمایند. (سندبادنامه ص 9). چون صعوه در چنگ باشه و پیل از نیش پشه خلاص و مناص میجست. (سندبادنامه ص 159). همچنین منقار باشه از تعرض عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (سندبادنامه ص 343).
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشک عاجز ظلم باشه باز کرد.
ابن یمین.
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه درپی هر صید مختصر نرود.
حافظ.
چه اندیشه دارد ز باشه عقاب
سها چیست نزد بلند آفتاب.
هاتفی (از شعوری و فرهنگ ضیاء).
مجنبان لاشه در رزمی که دستانی کند رستم
مپران باشه در روزی که طوفانی کند صرصر.
صاحب دیوان مازندرانی (از انجمن آرا).
- باشه مثال، همانند باشه. مانند باشه:
خواستم کز پی صیدی بپرم باشه مثال
صرصر حادثه نگذاشت که پر باز کنم.
خاقانی.

باشه. [ش ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج که در 24 هزارگزی شمال باختر دژ شاهپور و 2 هزارگزی مرز ایران و عراق و 8 هزارگزی پنجوین در دامنه واقع است. ناحیه ای است سردسیر با 100 سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و لبنیات و توتون و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو و مالرو است. نام قدیم آن باشماق بوده است و فرهنگستان به باشه تغییر داده و پاسگاه مرزبانی گمرک و دبستان دارد. پاسگاه مرزبانی معروف برج چمن آرا در کنار مرز جزء باشه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 و لغات مصوبه ٔ فرهنگستان).


آهنگر

آهنگر. [هََ گ َ] (ص مرکب) پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی. هالکی. قین. ریّام. نهامی. نهامین:
کشاورز و آهنگر و پای باف
چو بیکار باشند سَرْشان بکاف.
ابوشکور.
سر سروران زیر گرز گران
چو سندان بد و پتک آهنگران.
فردوسی.
وزآن چرم کآهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد...
فردوسی.
برآمد چکاچاک زخم سران
چو پولاد با پتک آهنگران.
فردوسی.
به پیش آوریدند آهنگران
غل و بند وزنجیرهای گران.
فردوسی.
بفرمای آهنگر آرند چند
ز پای من اکنون بسایند بند.
فردوسی.
بر آن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نوبنو گوهران.
فردوسی.
بیارید داننده آهنگران
یکی گرز سازند ما را گران.
فردوسی.
چنانش بکوبم بگرز گران
که فولاد کوبند آهنگران.
فردوسی.
نخست اندرآمد بگرز گران
همی کوفت چون پتک آهنگران.
فردوسی.
یکی بی زیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید همی بر سرم.
فردوسی.
یکی نامور بود بوراب نام
پسندیده آهنگری شادکام
همی کرد او نعل، اسپان شاه
ورا نزد قیصر بدی دستگاه.
فردوسی.
نه خسرونژادی نه والاسری
پدرْت از سپاهان بد آهنگری.
فردوسی.

تعبیر خواب

آهنگر

دیدن آهنگر به خواب، چون بازگردد و اگر بیند که اهن یا مس همی گداخت، دلیل کند که این کس مردمان غیبت کند و زشتی گوید - محمد بن سیرین

دیدن آهنگران از سلطان روزی یابد دیدن آهنگر در خواب، نشانه این است که به زودی مسئولیتهایی سنگین بر دوش شما گذاشته خواهد شد. - یوسف نبی علیه السلام

اگر کسی به خواب بیند که آهنگری می کرد و نه اهل آن کار بد، دلیل که او را با کسی خصومت افتد و اگر آهنگر بود، دلیل است که بر خیر و منفعت - جابر مغربی

فرهنگ فارسی هوشیار

باشه

(اسم) یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک.

فرهنگ معین

باشه

(ش ِ) (اِ.) یکی از پرندگان شکاری کوچکتر از باز، با چشمانی زرد رنگ، که رنگ پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید با لکه های حنایی است. قرقی، قوش.

فرهنگ عمید

باشه

قرقی
* باشهٴ فلک: [قدیمی]
[مجاز] خورشید،
(نجوم) = نسر * نسرِ طایر
(نجوم) = نسر * نسرِ واقع

معادل ابجد

فیلمی از باشه آهنگر

762

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری