معنی فیلمی از رابرت رد فورد

حل جدول

فیلمی از رابرت رد فورد

مردم عادی


فورد

پدر صنعت اتومبیل


فیلمی ساخته جان فورد

موگامبو


فیلمی از جان فورد

دلیجان ‏، خبرچین، جویندگان، خوشه های خم، جاده تنباکو، بال های عقاب، ریوگرانده

لغت نامه دهخدا

فورد

فورد. [فُرْ] (اِخ) جان. درام نویس انگلیسی. وی در سال 1586 م. در ایلسینگتن متولد شد. درام های او - چه در زمان وی و چه در قرون بعد - شهرت بسیاریافت. همکاری او با نویسنده ٔ معروف توماس دکر یکی از موجبات شناخته شدن درامهایش گردیده. از کتابهای معروف او یکی «یادگار شهرت »و دیگر دو کتاب «راهب زیبا» و «بازرگان بریسون » است که در تصنیف و انتشار آنها از همکاری و معاضدت توماس دکر برخوردار بوده است. زندگی جان فورد در سال 1640 م. به پایان رسید. (از دایرهالمعارف بریتانیکا).

فورد. [فُرْ] (اِخ) هنری. صنعتگر معروف امریکائی. وی در روز سی ام ژوئیه سال 1863 م.در مزرعه ای نزدیک شهر دیربرن ایالت میشیگان متولد شد. پدرش ویلیام فردریک پروتستان انگلیسی بود که در ایرلند به دنیا آمده بود وخانواده اش به آمریکا کوچ کرده بودند. مادر هنری فورد ماری لیتیگوت نام داشت و در امریکا تولد یافت و اصل او هلندی بود. هنری تا پانزده سالگی به مدرسه رفت و در همان سال ها ساعات فراغت خود را به کار در مزرعه اختصاص می داد و از طرف دیگر به رشته ٔ مکانیک توجه بسیار داشت. سیزده ساله بود که موفق شد ارابه ٔ کوچکی را با ماشین ساده ای که خود ساخته بود به راه اندازد و پیش خود گفت: «مثل اینکه من مهندس آفریده شده ام !». از آن پس کارهای ماشینی مزارع پدرش را به عهده گرفت و گاهگاه نیازمندیهای همسایگان را هم از این نظر مرتفع میکرد. در شانزده سالگی به دیترویت سفر کرد و سپس در کارگاههای مکانیکی میشیگان به کار پرداخت. مدتی در «کارگاه جیمز فلور و برادران » شاگرد بود. در آنجا روزی ده ساعت کار میکرد.یک سال بعد به استخدام کارخانه ٔ درای دک در شهر دیترویت درآمد. مدتی نیز دانشجوی رشته ٔ بازرگانی بود و پیوسته در کارهای علمی و فنی خود پیش میرفت. پدرش هنوز آرزو داشت که او یک دهقان باشد و در سال 1886 م. هشتاد جریب زمین به او واگذار کرد. هنری در سال 1887 م. با کلارا بریانت که دختر یکی از دهقانان همسایه بود ازدواج کرد. در دومین سال زندگی نوین بار دیگر کار دهقانی را فروگذاشت و به دیترویت بازگشت. در این شهر بار دیگر بعنوان مهندس و متخصص ماشین به کار مشغول شد و در همان ایام در طریق مطالعات نظری و عملی اطلاعات جامعی درباره ٔ ساختمان اتومبیل ها به دست آورد و تصمیم گرفت خود نوع تازه ای اتومبیل بسازد. نخستین محصول صنعتی خود را به 200 دلار فروخت و با پول آن به ساختن ماشین های دیگر پرداخت. در سال 1899 م. شغل خود را رها کرد و ماشین سازی پیشه کرد و با کمک عده ای از پیشه وران دیترویت «شرکت اتومبیل سازی دیترویت » را تأسیس کرد و خود سرمهندس آن شد. شرکت آنها در نخستین سال کار خود، ماشین دوسیلندری ساخت که با چرخ زنجیری حرکت میکرد و از این نوع 1708 دستگاه ساخته شد و به فروش رسید. فورد همواره در فکر ساختن ماشین هایی بود که کمتر از 500 دلار تمام شود و بتواند بازار خوب داشته باشد و سرانجام علاوه بر این موفقیت به کمک یکی از شرکاء خود بنام جیمز کوزنس مصرف سوخت ماشین ها را پائین آورد. ادامه ٔ همین پیشرفت ها موجبات تأسیس شرکت اتومبیل سازی بزرگی را فراهم ساخت که به نام خود او خوانده شد و در سال 1930م. کاملاً تکوین یافت و استوار شد. و سرانجام عمر وی که با تلاش و کامیابی گذشته بود در سال 1947 م. به پایان رسید و سازمان بزرگی که فورد به وجود آورده بودهمچنان برجای ماند. (از دایرهالمعارف بریتانیکا).


رد

رد. [رَ دِن ْ] (ع ص) رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب).

رد. [رَدد] (ع اِمص) مقابل قبول. (یادداشت مؤلف). نپذیرفتن. مردود کردن: رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب). دست رد بر روی التماس سلطان نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 261).
رد عام و قبول عامی چیست
گر تمامی تو ناتمامی چیست.
اوحدی.
- امثال:
رد خلق قبول خالق (یا) قبول خدا. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
رد دشمن قبول دوست است. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
- رد و قبول، نپذیرفتن و پذیرفتن. رد کردن و قبول کردن:
ازپی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زآنکه نبود کار عامی جز خری یا خرخری.
سنائی.
در یکی گفته که بگذر زآن خود
کآن قبول طبع تو رد است رد.
مولوی.
مالک رد و قبول هرچه کند پادشاست
گر بکشد حاکم است ور بنوازد رواست.
سعدی.
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هرچه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست.
سعدی.
چون رد و قبول همه در پرده ٔ غیب است
زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است.
سعدی.
|| فزونی و نمو (محصول). گویند: ضیعه کثیره الرد و المرد. (از اقرب الموارد). || رده. (آنندراج). رده ٔ دیوار. (غیاث اللغات از صراح اللغه). || (اِ) (اصطلاح فقه) در تداول فقه، قسمتی از ترکه که پس از وضع سهام صاحبان فرض باقی می ماند و به یکی از آنان داده میشود و یا به نسبت سهام بین ایشان تقسیم میگردد. (یادداشت مؤلف). || اثر. جای پا.
- رد پا، اثر پا و نشان پا. (ناظم الاطباء). نشان کف پا بر زمین. ایز. پی.
- امثال:
رد پاها تا لب دریا بود. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
|| (ص) ردی وهیچکاره. (ناظم الاطباء). زبون و فاسد. (یادداشت مؤلف). ردی و زبون و هیچکاره. (آنندراج) (از اقرب الموارد): هر جنس که آورده بودند از اختیار و رد می فرمودی تا می گرفتندی بقیمت تمام. (جهانگشای جوینی). || امر رد؛ کار مخالف آنچه سنت بر آن است. (از اقرب الموارد). مخالف سنت. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِمص) گرفتگی زبان. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: فی لسانه رد؛ ای حبسه. (منتهی الارب). حُبْسه یا بستگی زبان بهنگام گفتن. (از اقرب الموارد).

رد. [رَدد] (ع مص) بازگردانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (منتهی الارب) (غیاث اللغات از منتخب اللغات). برگردانیدن. (از اقرب الموارد). واگردانیدن. (مصادر اللغه ٔ زوزنی):... و رد کردار نیک بر عاقلان. (کلیله و دمنه).
- رد چیزی، بازپس دادن آن:
باﷲ ار مرده بازگردیدی
به میان عشیره و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.
(گلستان).
|| قبول نکردن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).نپذیرفتن. سر باززدن: گفت ایها الامیر و ان شفیعی الیک اعظم مما یزجی رده، یعنی شفیع من به توبزرگتر از آن است که باز توان زد. (نوروزنامه ص 74).
- امثال:
رد احسان غلط است (یا) قبیح است. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
|| منسوب به خطا کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). به خطا نسبت دادن کسی را. (از اقرب الموارد). رد کلام، ابطال سخن. (ناظم الاطباء). || بازگردانیدن جواب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). جواب بازدادن. (مصادر اللغه زوزنی).
- رد جواب به کسی، فرستادن آن. بازگردانیدن آن. (از اقرب الموارد). بازدادن جواب. گفتن پاسخ: تا حسن خطاب و رد جواب و سایر آداب خدمت ملوکش درآموختند. (گلستان). مَرَدّ. مردود. رِدّیدی ̍، بهمه ٔ معانی مذکور. رجوع به مصادر مزبور شود.
- رد سلام، جواب سلام. (ناظم الاطباء).
- رد و قدح، مباحثه و مناقشه و منازعه و مجادله. (ناظم الاطباء).
|| رد شمس، متوقف ساختن خورشید بر جای خود: یوشع در روز جنگ با پادشاه کنعان برای اینکه جنگ را بپایان رساند امر داد تا خورشید بر جای خود متوقف ماند و این عمل او را رد شمس نامند. (یادداشت مؤلف). || رد در؛ فرازکردن آن. || مایرد علیک هذا؛ یعنی سود نمی دهد ترا، چنانکه شاعر گوید: ولکن مایرد التلوم. || تغییر دادن چیزی از صفتی به صفت دیگر: فرد شعورهن السود بیضا. (از اقرب الموارد). || بازآوردن. || بازگشتن. (آنندراج) (غیاث اللغات از منتخب اللغات). || امانت بازدادن. || یاری کردن. (مصادر اللغه ٔ زوزنی). || افتادن و رد شدن هر چیز. || غلطیدن به طرفی دیگر که نمی باید. || برآمدن کلمه ٔ نامناسب از زبان بی اختیار. (لغت محلی شوشتر).
- رد و بد گفتن، بد و بیراه گفتن.
|| پی کردن. (لغت محلی شوشتر). || خطا کردن در نشانه زدن. (لغت محلی شوشتر) (ناظم الاطباء). || معاوضه کردن.چیزی دادن و چیزی پس گرفتن.
- رد و بدل، گفتگو و مباحثه و قیل و قال و مناقشه. (ناظم الاطباء).
- رد و بدل شدن (سخن یا کلام) میان دو تن، مکالمه ٔ دو تن. گفته شود: بین دو تن سخنان زننده و درشت رد و بدل شد. (یادداشت مؤلف).
- رد و بدل کردن، دادن و گرفتن. گفتن و شنیدن: سند یا دشنام رد و بدل کرد. (یادداشت مؤلف).

رد. [رِدد] (ع اِ) عماد هر چیز و قوام آن. (منتهی الارب) (آنندراج). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد).

رد. [رَدد/ رَ] (از ع، اِمص) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص) مردودو ازنظرافتاده. (ناظم الاطباء) (برهان):
مرد هنرمند کش نباشد گوهر
باشد چون منظری قواعد اورد.
منوچهری.
از خلیل آموز و قربان کن ولد
تن بنه بر آتش نمرود رد.
مولوی.
|| (اِمص) انکار و عدم قبول. (ناظم الاطباء). مقابل قبول و مقبول:
آنچه بر تن قبول و بر جان رد
و آنچه بر پای نیک و بر سر بد.
سنایی.
خاقانیاقبول و رد از کردگار دان
زو ترس و بس که ترس تو پازهر زهر اوست.
خاقانی.
و رجوع به رَدّ شود.
|| نسخ و بطلان و ابطال. (ناظم الاطباء). فسخ کردن: رد بیع؛ فسخ کردن آن. (یادداشت مؤلف). || دور. || بازپس. || تسلیم. || قی و استفراغ. (ناظم الاطباء). چهار معنی اخیر در جای دیگر دیده نشد. || ممانعت. (ناظم الاطباء). منع کردن. (از شعوری ج 2 ص 4). حرمان. منع کردن. (یادداشت مؤلف). و در این معانی اغلب با مصادر فارسی کردن و شدن و گردیدن و گشتن و نمودن صرف شود. و رجوع به رَدّ شود.
- رد کردن سائل، محروم بازگردانیدن او. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رد کردن شود.

رد. [رَ] (ص، اِ) حکیم و فیلسوف و دانشمند. (ناظم الاطباء). حکیم و دانشمند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف) (برهان). دانا و خردمند. (انجمن آرا) (آنندراج). دانا و بخرد. (فرهنگ خطی). حکیم و دانا. (فرهنگ جهانگیری). حکیم و فیلسوف وعاقل و عالم. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 24):
دل بخردان داشت و مغز ردان
نشست کیان افسر موبدان.
فردوسی.
به خراد گفت ای رد رادمرد
برنجی دگر گرد پوزش مگرد.
فردوسی.
بفرمود کز هند از بخردان
بیارند کارآزموده ردان.
فردوسی.
برفتند بیداردل موبدان
ز هر دانشی راه جسته ردان.
فردوسی.
چنین گفت با نامور بخردان
جهاندیده و کاردیده ردان.
فردوسی.
کنارنگ با پهلوان و ردان
همان دانشی پرگهربخردان.
فردوسی.
سخندان چو رأی ردان آورد
سخن بر زبان ددان آورد.
عنصری.
جهانش نام کرده شاه موبد
که هم موبد بد و هم بخرد رد.
(ویس و رامین).
ردی دانش آرای یزدان پرست
زمین حلم و دریادل و راددست.
اسدی.
و رد کسی را خوانده اند که رأی قوی داشته است. (مجمل التواریخ و القصص). || راد. (ناظم الاطباء). سخی و جوانمرد. (فرهنگ خطی). همان راد است به معنی مرد نیک و بزرگ. (فرهنگ لغات شاهنامه). || خواجه. (ناظم الاطباء) (برهان). بزرگ. سرور. (فرهنگ فارسی معین):
دگر روز گشتاسب با موبدان
ردان و بزرگان و اسپهبدان.
دقیقی.
شبی می همی خورد با موبدان
بزرگان و کارآزموده ردان.
فردوسی.
ترا باد جاوید تخت ردان
همان تاج و هم فره موبدان.
فردوسی.
گزارنده ٔ خواب را خواندند
ردان را بر گاه بنشاندند.
فردوسی.
شدند انجمن پیش او بخردان
بزرگان و کارآزموده ردان.
فردوسی.
بدو گفت شاها ردا بخردا
سترگا بزرگا گوا موبدا.
فردوسی.
خواجه را بیهده گرفته نشد
راه مردان و مهتران و ردان.
فرخی.
|| پهلوان و دلاور و بهادر وشجاع. (ناظم الاطباء) (برهان). شجاع و دلاور. (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر) (آنندراج). دلاور و پهلوان و بهادر. (فرهنگ جهانگیری). دلاور و بهادر. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 4). پهلوان. (فرهنگ لغات شاهنامه). پهلوان. دلیر. دلاور. (فرهنگ فارسی معین):
به قلب اندر افراسیاب و ردان
سواران گردنکش و بخردان.
فردوسی.
ز لشکر گزین کرد پس بخردان
جهاندیده و کارکرده ردان.
فردوسی.
|| لقبی بوده در دوره ٔ ساسانیان که پیشاپیش اسماء نهاده میشده. (تاریخ حقوق علی آبادی):
ابر شاه نوذر رد افراسیاب
برافکند دیده دلی پرشتاب.
فردوسی.
از آن تیز گردد رد افراسیاب
دلش گردد از کین ما پرشتاب.
فردوسی.
جز از گنج ویژه رد افراسیاب
که کس را نبود اندر آن دست یاب.
فردوسی.
بر آن دختران رد افراسیاب
نگه کردکاوس مژگان پرآب.
فردوسی.
وز آن پس فروریخت بر چهره آب
بسی یاد کرد از رد افراسیاب.
فردوسی.
و در شواهد زیر پس از اسماء آمده است همچون: بهرام رد، سیاوخش رد، هوشنگ رد. و گویا به نام پهلوانان و دلاوران و شجاعان افزوده میشده است:
بپذرفت بهرام رد آن دو اسب
فروزنده بر سان آذرگشسب.
فردوسی.
بپوشید درع سیاوخش رد
زره را گره برکمربند زد.
فردوسی.
سیاوخش رد را برادر تویی
به گوهر ز سالار برتر تویی.
فردوسی.
بدان کاو به کار سیاوخش رد
نیفکند یک روز بنیاد بد.
فردوسی.
یکی را فرستاد نزدیک اوی
که پنهان سیاووش رد را بگوی.
فردوسی.
همان گوشوار سیاووش رد
کز او یادگار است ما را خرد.
فردوسی.
که بر دست من پور کاووس شاه
سیاووش رد کشته شدبیگناه.
فردوسی.
ز هوشنگ رد تا به کاووس شاه
که بودند با فر و تخت و کلاه.
فردوسی.
|| حاذق و هنرمند. || پیشوای بزرگ مغان. (ناظم الاطباء). موبد. (از فرهنگ لغات شاهنامه) (یادداشت مؤلف). سرور روحانی. پیشوای دینی زرتشتی. (فرهنگ فارسی معین). ردان دسته ای مخصوص از روحانیان زردشتی بوده که به شغل قضاوت اشتغال داشته اند. (تاریخ حقوق علی آبادی). مقامی دولتی و مذهبی در دربار ساسانیان که کار داوری را بر عهده داشته اند:
بفرمود تا موبد موبدان
برفت و بیاورد چندی ردان.
فردوسی.
یکی مجلس آراست با پیلتن
رد و موبد و خسرو پاکتن.
فردوسی.
رد و موبدش بود بر دست راست
نویسنده ٔ نامه را پیش خواست.
فردوسی.
بیایند و در پیش او بگذرند
رد و موبد و مرزبان بشمرند.
فردوسی.
به ایران رد و موبد و هرکه بود
که گفتار آن شاه دانا شنود.
فردوسی.
رد و موبد و بخردان ارجمند
بداندیش ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
|| (اِخ) لقب برای زرتشت. آقای دکتر معین با استشهاد ابیات زیر از شاهنامه:
بدو گفت گشتاسپ کاین غم چراست ؟
به یک تاختن درد و ماتم چراست ؟
چنین داد پاسخ که یاوه مگوی
که کار بزرگ آمدستت بروی.
شهنشاه لهراسب در شهر بلخ
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ.
وز آنجا به نوش آذر اندر شدند
رد و هیربد را همه سر زدند.
در شهادت زرتشت گوید: مراد از رد در اینجا زرتشت پیغمبر است اگرچه در اوستا اشاره نشده که زرتشت هم در هجوم دوم تورانیان در شهر بلخ با لهراسب شهادت یافته باشد ولی بنا به سنت کهن و بشهادت کلیه ٔ کتب دینی پهلوی پیغمبر ایران در همین جنگ در آتشکده ٔ بلخ بدست یک تورانی بنام براترکرش در روز خرداداز ماه اردیبهشت بسن هفتادوهفت سالگی شهید گردید و تا آن روز شهادت چهل وهفت سال از رسالتش گذشته بود هرچند در شاهنامه ٔ فردوسی صراحتاً نام زردشت قید نگردیده که آن روز در میان هشتاد هیربد وی نیز شهید شده باشد اما قریب به یقین است که مراد از «رد» همان زرتشت بوده است و «مول » مترجم فرانسوی و «وارنر» مترجم انگلیسی نیز آنرا متعرض شده اند. (از مزدیسنا و ادب پارسی ص 396). آقای دکتر معین در صفحه ٔ بعد همان کتاب افزاید: «... و از قطعه ٔ 8 اوستا نیز برمی آید که خود زرتشت «رد جهان » است و آسایش نوع بشر و کلیه ٔ مخلوقات بسته به آیین اوست... نظر به معنی کلمه ٔ رد در اشعار فردوسی راجع به کشته شدن موبدان و پیشوایان در آتشکده ٔ نوش آذر بلخ باید از هیربد مطلق پیشوایان و از «رد» خود پیغمبر اراده شده باشد که بزرگ و سرور موبدان بوده است زیرا که فقط از یک رد سخن رفته ولی مکرر از هشتاد هیربد یا موبد یاد شده است...». (مزدیسنا وادب پارسی ص 397). و رجوع به یشتها ج 2 ص 279 و 280 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

فورد

انگلیسی پایاب

فرهنگ عمید

رد

قبول نکردن، نپذیرفتن،
بازگرداندن، بازدادن،
انکار کردن چیزی با دلیل و برهان،
(اسم) نشان، اثر،
(صفت) مخالف، منفی: جواب رد،
غیرقابل‌قبول، مردود: این نظریه رد است،
[عامیانه] قبول نشده در امتحان و مانند آن،
* رد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین،
* رد زدن: (مصدر متعدی) رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن،
* رد شدن: (مصدر لازم)
گذشتن، عبور کردن،
پذیرفته نشدن،
رفوزه شدن،
* رد کردن: (مصدر متعدی)
بازدادن، پس فرستادن،
نپذیرفتن،
کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن،
* رد مظالم: (فقه) رفع ظلم کردن،

بیوگرافی

تام فورد

تام فورد در تاریخ 27 آگوست 1961 در آستین واقع در ایالت تگزاس در آمریکا به دنیا آمد. پدر او تام فورد بزرگ و مادر او شیرلی بنتون هر دو در حوزه املاک و مستغلات فعالیت می کردند. تام اغلب دوران کودکی خود را در مزرعه پدربزرگ و مادربزرگ خود گذراند.
فورد از دوران کودکی به هنر و نقاشی علاقمند بود. او به یاد می آورد که "من همیشه بسیار بصری بودم، همیشه به طراحی علاقمند بودم. البته نه به این معنی که در 5 سالگی لباس هایم را طراحی کنم، اما زمانی که پدر و مادرم برای شام بیرون می رفتند و من را در خانه تنها می گذاشتند، من تمام مبلمان خانه را تا قبل از اینکه آن ها به خانه برگردند، دیزاین و طراحی می کردم". فورد در مورد والدینش می گوید: "آن ها من را تشویق می کردند تا هر فعالیتی که مایل هستم انجام دهم. اگر من به درس های هنری علاقمند می شدم، آن ها به سرعت تجهیزات و معلم نقاشی برای من فراهم می کردند". تام فورد برای طراحی در صنعت مُد برای خود دو مدل اولیه داشت. مادر و مادربزرگش. او یادآور می شود که "مادر من بسیار شیک و کلاسیک بود و مادربزرگ من به عنوان یک الگو و به شیوه ایالت تگزاس بسیار شیک و پر زرق و برق بود".
تحصیلات و شروع به کار
تام فورد در حالی که در دانشکده طراحی پارسونز در مدرسه ای در نیویورک مشغول به تحصیل بود، تصمیم گرفت تا به رشته مُد تغییر گرایش دهد. او در سال 1986 با مدرک معماری و طراحی داخلی فارغ التحصیل شد و سپس در اواخر دهه 80 میلادی به عنوان طراح داخلی منازل در طراحی داخلی مُد نیویورک مشغول به کار شد.
او در سال 1990 به عنوان طراح لباس زنانه در شرکت گوچی مشغول به فعالیت شد و در سال 1994 به عنوان طراح خلاق این شرکت شناخته شد. به خاطر خط طراحی ایجاد شده توسط فورد، فروش سالیانه شرکت گوچی به 3 میلیارد دلار افزایش یافت. او این شرکت را به مجموعه ای از سرمایه گذاری های جدید از جمله لباس ورزشی مردان و زنان، لباس نامزدی و عروسی و مبلمان خانگی گسترش داد. تحت رهبری و مدیریت تام فورد، شرکت گوچی برند معتبر فرانسوی ایو سن لوران را به دست آورد و رشد قابل توجهی در فروش شرکت ایجاد کرد.
برند تام فورد
در سال 2005 تام فورد پس از استعفا از شرکت گوچی، برند تجاری صنعت مُد خود که لباس های مردانه، عینک و محصولات زیبایی را عرضه می کند را راه اندازی کرد. در سال 2006 عکسی بر روی جلد یکی از شماره های مجله ونتی فر (Vanity Fair) چاپ شد که یک شگفتی برای شرکت تام فورد به حساب می آمد. در آن عکس یک مرد با لباسی مردانه با طراحی تام فورد در بین دو بازیگر بدون لباس زن هالیوود، کیرا نایتلی و اسکارلت یوهانسون قرار گرفته بود.
فعالیت در سینما
در سال 2009 تام فورد با ساخت یک فیلم پیشرو به عنوان اولین فیلم خود به نام "یک مرد تنها" با هنرنمایی کالین فرث و جولیان مور به صنعت سینما راه پیدا کرد. فورد این فیلم را بر اساس رمان کریستوفر ایشروود نویسندگی و کارگردانی کرد. فیلم او مورد توجه منتقدین قرار گرفت و نامزد جوایز متعددی شد. بردن جایزه ویژه منتقدین، نامزد بهترین نقش اول مرد برای کالین فرث و نامزدی بهترین فیلمنامه اولی مستقل، جزیی از موفقیت های این فیلم به حساب می آید. در سال 2016 نیز فورد با نویسندگی و کارگردانی فیلم "حیوانات شب زی" با بازی امی آدامز و جک گیلنهال یک فیلم روانشناختی و حادثه ای را بر اساس رمانی از آستین رایت، ساخت. تام فورد در جشنواره گلدن گلوب برای این فیم نامزد بهترین کارگردانی شد.
ازدواج
تام فورد یک همجنس گراست. فورد با ریچارد باکلی، روزنامه نگار و سردبیر سابق مجله بین المللی مردانه وُگ ازدواج کرده است. آن ها از سال 1986 با یکدیگر وارد رابطه شده بودند. این زوج صاحب یک فرزند پسر به نام "الکساندر جان جک باکلی فورد" هستند که در سپتامبر سال 2012 از طریق رحم جایگزین به دنیا آمد. آن ها در اقامتگاه خود در نیویورک، لس آنجلس، سانتافه و لندن زندگی می کنند. فورد و باکلی صاحب یک سگ از نژاد تریر هستند که در فیلم اول فورد به نام "یک مرد تنها" هم حضور داشت. فورد در یک مصاحبه در سال 2009 نیز از ازدواج همجنسگرایان در ایالات متحده حمایت کرده است.
فورد در مورد سیاست مداران گفته است: "من فکر می کنم هر کسی که رییس جمهور و بانوی اول آمریکا می شود، باید لباس هایی که قیمتی در دسترس همه مردم آمریکا داشته باشد و در خود آمریکا تولید می شود را بپوشد. لباس های من در ایتالیا تولید می شوند و بسیار گران هستند و مردم آمریکا با آن ارتباط برقرار نمی کنند. نماینده ایالت متحده باید نماینده همه مردم آمریکا باشد.
منبع: Britannica , biography , huffpost

معادل ابجد

فیلمی از رابرت رد فورد

1475

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری