معنی فیلمی از روح ا... حجازی

لغت نامه دهخدا

روح ا

روح ا. [حُل ْ لاه] (اِخ) خمینی. رجوع به خمینی شود.

روح ا. [حُل ْ لاه] (اِخ) حضرت عیسی. (غیاث اللغات) (آنندراج). لقب عیسی پیغامبر. روح. رجوع به «عیسی » و «روح » در این لغت نامه شود:
در اثر خوانده ام که روح اﷲ
شد بصحرا برون شبی، ناگاه.
سنایی.
نه روح اﷲ در این دیر است چون شد
چنین دجال فعل این دیر مینا.
خاقانی.
من چو روح اﷲ شده بر آسمان
وآن شده همچون جمادی در زمین.
خاقانی.

روح ا. [حُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبداﷲ قزوینی (متوفی بسال 541 هَ. ق) او راست: شمس المنیر الاعظم فی اسماء البدر المسیر المعظم. (کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1062).

روح ا. [حُل ْ لاه] (اِخ) (قاضی) قزوینی. عموی میرزا شرف جهان قاضی قزوین که این شخص شاید همان شرف قزوینی است. (الذریعه ذیل دیوان روح اﷲ). وی بسال 942 هَ.ق. درگذشت. این مطلع از اوست:
مراست غرقه بخون چشم اشکبار از تو
بغیر خون دلم نیست در کنار از تو.
رجوع به تحفه ٔ سامی ص 29 و الذریعه ذیل «دیوان روح اﷲ» و فرهنگ سخنوران ذیل روح قزوینی شود.

روح ا. [حُل ْ لاه] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی گندآباد. سکنه ٔ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


حجازی

حجازی. [ح ِ] (ص نسبی) منسوب به حجاز. مؤنث: حجازیه.
- آهنگ حجازی. رجوع به ماده ٔ قبل شود:
نمیداند که آهنگ حجازی
فروماند ز بانگ طبل غازی.
سعدی.
- رطل حجازی، در مقابل رطل مصری. رجوع به احکام الحسبه ص 80 شود.
- قفیز حجازی، کیلی مخصوص است. رجوع به النقود العربیه ص 40 شود.

حجازی. [ح ِ] (اِخ) اسماعیل بن عبدالحق حجازی. یکی از ادباء و شعرای معروف قرن 11هجری است و در سال 1001 هَ. ق. درگذشته. (قاموس الاعلام ترکی).

حجازی. [ح ِ] (اِخ) عبدالحق بن محمد الحجازی. یکی از شعرا و ادبای قرن 11 هجری است که در سنه ٔ 1020 هَ. ق. درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی).


علی حجازی

علی حجازی. [ع َ ی ِ ح ِ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی سقطی. رجوع به علی سقطی شود.


روح

روح. (اِخ) ابن یسار یا یساربن روح. نام یکی از صحابه است. (از قاموس الاعلام ترکی). شاید همان روح بن سیار باشد. رجوع به روح بن سیار شود.

حل جدول

فیلمی از روح ا... حجازی

زندگی مشترک آقای محمودی و بانو


روح الله حجازی

کارگردان فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو

فرهنگ عمید

حجازی

از مردم حجاز،
مربوط به حجاز،
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] = حجاز: نمی‌داند که آهنگ حجازی / فروماند ز بانگ طبل غازی (سعدی: ۱۷۹)،

فرهنگ فارسی هوشیار

حجازی

(صفت) منسوب به حجاز. ساخته حجاز متعلق به حجاز، از مردم حجاز اهل حجاز، دوازدهمین دوز از ادوار ملایم موسیقی قدیم.

عربی به فارسی

روح

روح , جان , روان , رمق , روحیه , جرات , روح دادن , بسرخلق اوردن

معادل ابجد

فیلمی از روح ا... حجازی

422

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری