معنی فیلمی از سعید حاجی میری

حل جدول

فیلمی از سعید حاجی میری

آتش درخرمن

آتش در خرمن

لغت نامه دهخدا

حاجی سعید کمانگر

حاجی سعید کمانگر.[س َ ک َ گ َ] (اِخ) نام دهی است از مشهد سر. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 117 شود.


میری

میری. (ص نسبی) منسوب به میر. (ناظم الاطباء). آنچه یا آن که منسوب به میر وامیر است. || (حامص) صفت و حالت و شغل و مقام میر. امیری. میر بودن. امیر بودن. ریاست. (یادداشت مؤلف). امیری و سرداری. (آنندراج):
چاکری کردن اودر شرف از میری به
ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست.
فرخی.
گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.
(منسوب به خیام).
اینهمه میری و همه بندگی
هست در این قالب گردندگی.
نظامی.
گفت میری دوست می دارم بسی
تا همه من میر باشم نه کسی.
عطار.
گرچه از میری ورا آوازه ای است
همچو درویشان مر او را کازه ای است.
مولوی.
|| (ص) سودبرنده در قمار. (ناظم الاطباء).


حاجی حاجی

حاجی حاجی. (اِ مرکب) پرستو. رجوع به پرستو شود.


شاه میری

شاه میری. (اِ مرکب) شاه ْمُردی. زمان و دورانی که شاه میرد. مرگ شاه. در شاه میریهای زمانهای انحطاط ایران قتلها و غارتهای بسیار روی میداد. (یادداشت مؤلف).


سعید

سعید. [س َ] (اِخ) ابن الحکم مکنی به ابی عبداﷲ. رجوع به ابن ابی مریم سعید... شود.


حاجی

حاجی. (از ع، ص، اِ) حاج. حنیف. (منتهی الارب). آنکه فریضه ٔ حج گذاشته بود:
لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست
حاجیند ایشان گوئی و درِ خواجه حَرم.
فرخی.
حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و بسنگ بباید کشت تا بار دیگر برغم خلفا هیچکس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183).
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم.
ناصرخسرو.
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره بار می برد و خار میخورد.
سعدی.
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه بر تابد
خسک درراه مشتاقان بساط پرنیان باشد.
سعدی.
شیادی گیسوان بافت بصورت علویان و با قافله ٔ حجاج به شهری درآمد در هیأت حاجیان. (گلستان).
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما.
حافظ.
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام.
حافظ.
حاجی به ره کعبه و ماطالب دیدار
او خانه همی جوید و ما صاحب خانه
خیالی (از دیوان شیخ بهائی ص 347).
- امثال:
حاجی حاجی را بمکه بیند، رفت و باز دیگر نخواهد آمد. بس دیر خواهی آمد؟ این وام را که کرد باز نخواهد داد. این عاریت باز نمی گرداند.
گفت حاجی خانه است گفت نه گفت اگر هم بود بچیزی نبود.
حاجی مرد شتر خلاص.
و صاحب غیاث اللغات گوید: حاجی به تشدید جیم منسوب بحاجه و حاجه صفت است برای موصوف محذوف که لفظ جماعت باشد و حاجه صیغه ٔ مونث اسم فاعل است پس حاجی کسی است که منسوب باشد بجماعت حاجهبحالت الحاق یای نسبت. تای تأنیث از آخر حاجه ساقطشد چنانکه در عامی و معتزلی و فارسیان بتخفیف جیم خوانند و بعضی توهم کرده اند که در اصل حاجج بوده یک جیم را به یاء قلب کرده اند. بر اهل تتبع مخفی نخواهد بود. مثل این در صیغه ٔ اسم فاعل و دیگر اسماء معهود نیست اگر چه در افعال این قسم قلب آمده است - انتهی.

حاجی. (اِخ) (امیر...) نوه ٔ امیر مظفر، سرسلسله ٔ مظفریان، و خواهرزاده ٔ امیرمبارزالدین نخستین پادشاه این خانواده است. «و از امیر مظفر پسری ماند و دختری. دختر را به برادرزاده ٔ خود امیر بدرالدین ابوبکر داده بود که از او شاه سلطان و امیر حاجی در وجود آمدند...». رجوع به حبط ج 2 ص 88 شود.

حاجی. (اِخ) (امیر... سیف الدین).. «چون این خبر به امیرزاده میرانشاه که در کنار آب مرغاب بود رسید آتش خشمش اشتعال یافته امیر حاجی سیف الدین و امیر اقبوغا را با فوجی از سپاه ظفر انتما برسم منغلا روانه ٔ هرات گردانیده خود متعاقب ازآنجا در حرکت آمد...» رجوع به حبط ج 2 ص 138 شود.


سائی میری

سائی میری. (اِ) میمونی است که در مناطق استوائی آمریکا سه نوع از آن دیده میشود این حیوان با انیاب تیز برجسته ودر عین حال خمیده و با ثنایای برگشته و دم بسیار بلند استوانه ای پیچان مشخص میشود. رنگ آن معمولاً زرد نارنجی است. نوع معمولی سائی میری در سراسر منطقه ٔ آمازون و اورنوک و کلمبیا و بوگوتا پراکنده است.


باغ میری

باغ میری. (اِخ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه که در 20 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به بافت واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فارسی به عربی

سعید

بشوش، سعید، مبشر بالخیر

فرهنگ فارسی هوشیار

حاجی

از ریشه ی پارسی هنجی آن که در خدایخانه آیین هنج (حج) به جای آرد کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد.

عربی به فارسی

سعید

خوش , سعادتمند , خوشحال , شاد , خوشوقت , خوشدل , خرسند , راضی , سعید , مبارک , فرخنده

معادل ابجد

فیلمی از سعید حاجی میری

604

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری