معنی فیلمی از علی روئین تن

حل جدول

علی روئین تن

کارگردان فیلم دلشکسته

کارگردان فیلم زمهریر


فیلمی از علی روئین تن

دلشکسته، زمهریر ‏

دل شکسته، زمهریر ‏


فیلمی از علی قوی تن

آفتاب، مهتاب، زمین

آفتاب، مهتاب، زمین، نسکافه داغ داغ، سرود تولد، آدمک ها، ضربه طوفان، پرواز بادبادک ها، توطئه

نسکافه داغ داغ، سرود تولد، آدمک ها، ضربه طوفان، پرواز بادبادک ها، توطئه


فیلمی از علی رویین تن

زمهریر


علی قوی تن

کارگردان فیلم آفتاب، مهتاب، زمین

لغت نامه دهخدا

شهرستان روئین

شهرستان روئین. [ش َ رَ / رِ ن ِ] (اِخ) لقب شهر بیکند. (تاریخ بخارا). و رجوع به شرح حال رودکی ج 1 ص 100 شود.


نای روئین

نای روئین. [ی ِ رو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نایی باشد که در روز جنگ نوازند و بعضی گویند نفیر است و بعضی گویند کرناست. (برهان قاطع) (آنندراج). بوقی که در روز جنگ نوازند. (ناظم الاطباء). گاودم. نفیر. (اوبهی). شیپور. شپور. (صحاح الفرس). شیپور. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی):
همه بستگان را به ساری بماند
بزد نای روئین و لشکر بخواند.
فردوسی.
خروش آمد و ناله ٔ گاودم
دم نای روئین و روئینه خم.
فردوسی.
رده برکشیدند هر دو سپاه
غو نای روئین برآمد به ماه.
فردوسی.
لشکر شاه بهر در جنبید
نای روئین و کوس بغرنبید.
عنصری.
تو گفتی نای رویین هر زمانی
به گوش اندر دمیدی یک دمیدن.
منوچهری.
به هم بر شد از عاج مهره خروش
جهان آمد از نای روئین به جوش.
اسدی.
دم نای روئین ز مه برگذشت
غو کوس دشت و کُه اندرنوشت.
اسدی.
دم نای روئین او چون برآید
بداندیش را برنیاید دگر دم.
؟ (از تاج المآثر).
|| مجازاً، آلت مردی:
نای روئین در آن قبیله نهاد.
سعدی.


خم روئین

خم روئین. [خ ُ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) روئینه خم. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به ذیل خم شود.


علی پیل تن

علی پیل تن. [ع َ ی ِ ت َ] (اِخ) (امیر...) وی از امیرزادگان بود و در دربار سلطان اویس بن شیخ حسن میزیست. وقتی سلطان اویس درسال 759 هَ. ق. اخی جوق را در تبریز شکست داد و اخی جوق از آنجا فرار کرد، سلطان اویس این امیرعلی پیلتن را برای جنگ با مخالفان نامزد کرد اما علی پیلتن چون با سلطان نقاری داشت در جنگ تکاهل و سستی کرد و ازمیدان جنگ گریخت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 239).


تن تن

تن تن. [ت َ ت َ] (اِ مرکب) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین):
در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب
در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است.
انوری (از آنندراج).
|| وزن اجزای آواز موسیقی. (فرهنگ فارسی معین). || از ارکان تقطیع. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

تن تن

(ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند، تن‌تنن، تن‌تننا،
[قدیمی، مجاز] نغمه، سرود، آواز: به چنگ و تن‌تن این تن نهاده‌ای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمه‌ش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵)،

معادل ابجد

فیلمی از علی روئین تن

1004

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری