معنی فیلمی از مسعود مددی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بی مددی. [م َ دَ] (حامص مرکب) بی یار و یاور بودن. نداشتن مددکار:
کز بی مددی و بی سپاهی
کردم بفریب صلحخواهی.
نظامی.
در خیال دروغ بی مددیست
راستی حکم نامه ٔ ابدیست.
؟
مسعود
مسعود. [م َ](اِخ) ابن محمدبن ملکشاه سلجوقی. رجوع به مسعود سلجوقی شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن کیقباد ثالث. ازسلجوقیان روم. رجوع به غیاث الدین(مسعود...) شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن محمودبن سبکتکین غزنوی. رجوع به مسعود غزنوی(ابن محمود) شود:
شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید
مسعود باسعادت و سلطان راستین.
فرخی.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن ابراهیم غزنوی. رجوع به مسعود غزنوی شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن قلج ارسلان. رجوع به مسعود سلجوقی شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن کیکاوس بن کیخسرو. از سلاجقه ٔ روم. رجوع به غیاث الدین(مسعود...) شود.
مسعود. [م َ](اِخ)ابن اوس بن اصرم. رجوع به ابومحمد(مسعود...) شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن فضل اﷲ. از امرای سربداری. رجوع به مسعود سربداری شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن علی هروی، ملقب به نظام الملک و شمس الدین. وزیر سلطان تکش خوارزمشاه. رجوع به نظام الملک(مسعود..) شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن سعد شالی کوب، ملقب به حمیدالدین. رجوع به حمیدالدین(مسعود...) و شالی کوب شود.
مسعود. [م َ](اِخ) ابن محمدامامزاده، ملقب به رکن الدین. استاد محمد عوفی صاحب جوامع الحکایات. رجوع به رکن الدین(مسعود...) شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
دارای مدد و کمک اندک بودن - 2 0 مدد نکردن به کسی، 0 کم روان شدن سیاهی مرکب: (چرخ در کم مددی جهل مرکب دارد بر نگردد زره رفته خیالش چو قلم) 0 (محسن تاثیر)
معادل ابجد
416