معنی فیلمی از مصطفی رزاق کریمی

حل جدول

فیلمی از مصطفی رزاق کریمی

بانو قدس ایران


رزاق

روزی بخش

لغت نامه دهخدا

رزاق

رزاق. [رَزْ زا] (ع ص) پیداکننده ٔ روزی و دهنده ٔ آن. (منتهی الارب). رزق دهنده. (آنندراج).روزی دهنده. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بسیار رزق دهنده. (فرهنگ نظام). روزی بخش. بسیار روزی بخش. بسیار روزی رسان. بسیار روزی ده. (یادداشت مؤلف):
رزاق نه کآسمان ارزاق
سردار سریردار آفاق.
نظامی.
|| (اِخ) اسمی است از اسمای حق سبحانه و تعالی. (آنندراج). از صفات خداوند عالم جل شأنه، یعنی پیداکننده ٔ روزی و دهنده ٔآن. (ناظم الاطباء). این اسم مخصوص خداست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مؤلف). این لفظ یکی از نامهای خداست و در غیر او استعمال نمیشود. (فرهنگ نظام). خدای تعالی و به غیر او اطلاق نمیشود. (از اقرب الموارد):
مرا ز چنگ نوایب به جود خود برهان
که خلق را تویی امروز نایب رزاق.
خاقانی.
گرم نیست روزی به مهر کسان
خدای است رزاق روزی رسان.
نظامی.
دادار غیب دان و خداوند آسمان
خلاق بنده پرور و رزاق رهنما.
سعدی.
- امثال:
رزاق دیگری است، نظیر: الرزق علی اﷲ. دهن باز بی روزی نمی ماند. اکبر ندهد خدای اکبر بدهد. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866). و رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 249 شود.


کریمی

کریمی. [ک َ] (حامص) کریم بودن. حالت و عمل کریم:
دگر گفت کز ما چه نیکوتر است
که بر دانش بخردان افسر است
چنین داد پاسخ که آهستگی
کریمی و رادی و شایستگی.
فردوسی.
بچشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر.
فردوسی.
اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.
فرخی.
می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است.
منوچهری.
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست.
ناصرخسرو.


مصطفی

مصطفی. [م ُ طَ فا](اِخ) پیغمبر(ص). از نامهای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله.(ناظم الاطباء). لقبی از القاب رسول صلوه اﷲ علیه. ازالقاب حضرت محمد(ص).(یادداشت مؤلف):
شفیع باش برِشه مرا بدین زلت
چو مصطفی برِ دادار برروشنان را.
دقیقی.
گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی ؟
منوچهری.
مصطفی اندر جهان، آن گه کسی گوید که عقل ؟
آفتاب اندر فلک، آن گه کسی جوید سها؟
سنایی.
یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام.
خاقانی.
زبان ثناگر درگاه مصطفی بهتر
که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا.
خاقانی.
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گرو گرش.
خاقانی.
فردا به بهشت گشته سیراب
در کوثر مصطفات جویم.
خاقانی.
پیشت آرم مصطفایی را شفیع
کِاسم او یاسین و طه دیده ام.
خاقانی.
مپندار سعدی که راه صفا
توان رفت جز در پی مصطفی.
سعدی(بوستان).
طبیبی حاذق به خدمت مصطفی(ص) فرستاد.(گلستان).
- آل مصطفی، خاندان رسالت. آل رسول.فرزندان حضرت محمد(ص).(یادداشت مؤلف):
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات.
ناصرخسرو.
تا آل مصطفی را زایزد درود باشد
بر تو درود بادا از مصطفی و آلش.
خاقانی.
- مصطفی زاد، مصطفی زاده. پیمبرزاده. فرزند رسول. از نسل حضرت محمد(ص).
- || پاک نژاد. پاکیزه نژاد. علوی. آسمانی:
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی بر این اشترسوار.
مولوی.

مصطفی. [م ُ طَ فا](اِخ) ابن عبداﷲبن عبیداﷲ القسطنطینی، معروف به حاجی خلیفه و کاتب چلبی. صاحب کشف الظنون(متوفا به سال 1068 هَ. ق.). رجوع به کاتب چلبی شود.

مصطفی. [م ُ طَ فا](ع ص) برگزیده.(منتهی الارب)(مهذب الاسماء)(ناظم الاطباء)(دهار). برگزیده شده.(غیاث)(آنندراج). گزین کرده شده. گزیده. گزین. مختار. اختیارشده. انتخاب شده.(یادداشت مؤلف). || صاف کرده شده. مصفا.(از غیاث)(از آنندراج).

مصطفی. [م ُ طَ فا](اِخ) ابن حسین کاشانی نجفی. فقیه امامی. در کاشان به دنیا آمد و در کاظمیه در 29 رمضان به سال 336 هَ. ق. در حدود هفتادوپنج سالگی درگذشت. کتاب «التجری » در بعضی مسائل شیعه از اوست.(از اعلام زرکلی)(از الذریعه ج 3 ص 359).

مصطفی. [م ُ طَ فا](اِخ) ابن محمد سلیم غلایینی(1303- 1364 هَ. ق.). از گویندگان و نویسندگان و خطبای نامی و از اعضای مجمع علمی عربی بیروت بود. شاگردی محمد عبده کرد و مناصب علمی و دیوانی و ریاست مجمع اسلامی را در بیروت داشت از آثار اوست: 1 -نظرات فی اللغه و الادب. 2- عظه الناشئین. 3- الاسلام روح المدنیه. 4- دیوان اشعار.(از اعلام زرکلی).


رزاق خانه

رزاق خانه. [رَزْ زا ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) خانه ٔ رزق. خانه ٔ روزی. || درگاه. بارگاه. دربار پادشاه. (از مجموعه ٔ مترادفات ص 159).

فرهنگ فارسی هوشیار

رزاق

پیدا کننده روزی و دهنده آن، روزی بخش

فرهنگ معین

رزاق

(رَ زّ) [ع.] (ص.) روزی دهنده.

فرهنگ عمید

رزاق

رزق‌دهنده، روزی‌دهنده، روزی‌رساننده،
(اسم، صفت) از نام‌ها و صفات خدای‌تعالی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

رزاق

رزق‌رسان، روزی‌ده، روزی‌رسان

نام های ایرانی

رزاق

پسرانه، روزی دهنده، از نامهای خداوند

معادل ابجد

فیلمی از مصطفی رزاق کریمی

995

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری