معنی فیلمی از گاس ون

حل جدول

فیلمی از گاس ون

میلک


فیلمی از گاس ون سنت

آخرین روزها، آیداهوی اختصاصی خودم، به خاطرش مردن، بی قرار، پارانویید پارک، جری، روانی، شب بد، فیل، گاوچران های داروخانه، میلک، ویل هانتینگ خوب، یافتن فارستر

میلک


ون

درخت جدول، ده هزارسال ترکی، درخت زبان گنجشک، از درختان

لغت نامه دهخدا

گاس

گاس. (اِ) در پهلوی صورت اصلی گاه و آن بمعنی سریر است و گویا مملکت سریر را نیز گاس میخوانده اندو به عربی السریر ترجمه کرده اند. سین بدل «ه » آمده است، آماس، آماه، خروس، خروه، ماس، ماه:
از حد هند تا بحد چین و ترک
از حد زنگ تا بحد روم و گاس.
محمدبن وصیف سجزی.
همان لغت پهلوی «گاه » است که به سین ختم میشده بمعنی تخت و سریر و مراد «مملکت السریر» است که دولتی مستقل بود و در قفقاز شمالی و مقابله ٔ آن با زنگ و مترادف بودن با روم مناسب است. (حاشیه ٔ تاریخ سیستان چ بهار ص 286). در پارسی باستان گاثو بمعنی جا و مکان و تخت آمده، در اوستاگاتو بمعنی جا و تخت، در پهلوی گاس در هندی باستان گاتو آمده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین، ذیل «گاه »).

گاس. (اِخ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، در 80 هزارگزی شمال باختری مشهد، واقع در 9 هزارگزی باختر راه مشهد به باشتین، دره، سردسیر. دارای 358 تن سکنه، زبان آنها کردی، آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات، عدس. شغل اهالی زراعت، مالداری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


ون

ون. [وَ] (حرف ربط) بل و بلکه که کلمه ٔ ترقی باشد. (برهان).

ون. [-ون] (ع پسوند) علامت جمع مذکر سالم در زبان عربی در حالت رفعی. (فرهنگ فارسی معین):
از این صورت اگر بیرون شوی تو
مه و خورشید محجوبون شوی تو.
عطار.

ون. [وَ] (اِخ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان. سکنه ٔ آن 450 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

ون. [وَن ن] (ع اِ) چنگ که به انگشتان نوازند. (منتهی الارب) (آنندراج). سنجی که به انگشتان نوازند. (برهان) (اقرب الموارد). || (اِمص) سستی. (آنندراج). ضعف و ناتوانی در امور. (برهان) (اقرب الموارد). و این هر دو معنی دخیل است. (اقرب الموارد).

ون. [وَ] (پسوند) شبیه و مانند، مرادف وان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پسوندی است دال بر شباهت و مانندگی، چنانکه در پلون (پلوان)، نارون و غیره:
فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوون
شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینایی.
سنایی.

ون. [وَ] (اِ) زبان گنجشک، و آن درختی است که چوبی محکم دارد و از آن الوار سازند و در ساختمانهابه کار برند. این درخت در جنگل ها بسیار روید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود. || میوه ای است مغزدار که به ترکی چتلاقوچ و به عربی حبهالخضراء گویند. (برهان). میوه ٔ ریزه که اندرون آن مغزکی باشد، و به هندی چزونجی گویند. (غیاث اللغات). بنه [ب َ ن َ / ن ِ]. || به هندی، جنگل پردرخت. || ده هزار سال به لغت ختایی. (برهان). || (ص) صاف و بیغش. (برهان).

فرهنگ عمید

گاس

احتمال دارد، شاید،

فرهنگ معین

گاس

تخت، سریر، گاه، وقت. [خوانش: [په.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

گاس

(اسم) جا مقام، تخت سرپر، گاه وقت (باین معنی در لهجه های جنوبی مخصوصا فارسی مستعمل است و داستان نویسان معاصر آنرا بصورت گاسم بکار میبرند

معادل ابجد

فیلمی از گاس ون

315

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری