معنی فیلمی با بازی عزت ا... انتظامی

حل جدول

فیلمی با بازی عزت ا... انتظامی

گراند سینما


عزت الله انتظامی

عزت الله انتظامی در سال ۱۳۰۳، در محله سنگلج تهران متولد شد. وی پس از گذراندن دوره تحصیلات مقدماتی، وارد هنرستان صنعتی تهران شد و در رشته برق به تحصیل پرداخت. در سال 1326 وارد عرصه هنر گردید و با اندک دست‌مایه‌های هنر نمایش و تئاتر به آلمان سفر کرد و در شهر هانوفر آلمان وارد یک مدرسه شبانه آموزش سینما و تئاتر گردید.
انتظامی با گذراندن دوره‌های آموزشی تئاتر به ایران بازگشت و به دلیل فضای نامناسب سینمای ایران از نظر اخلاقی، به کار دوبله فیلم، اجرای نمایش و حضور در تلویزیون روی آورد. در سال 1347 با بازی در فیلم « گاو » به کارگردانی داریوش مهرجویی وارد عرصه سینما شد. انتظامی در سال 1348 تصمیم به کسب تجربه آکادمیک گرفت و توانست بدون کنکور وارد دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته تئاتر شود. پس از فراغت از تحصیلات دانشگاهی، در حدود سال‌های 1353-1352 به تدریس رشته تئاتر در دانشکده هنرهای زیبا و دانشگاه الزهرا (س) کنونی پرداخت.
وی سال‌ها در خدمت تئاتر و سینما بوده و آثار بسیار ارزنده‌ای از خود به جا نهاده است. عزت الله انتظامی از حدود 14سالگی تئاتر را با پیش پرده خوانی در تماشاخانه‌های لاله‌زار آغاز کرد. پس از یک سال به تماشاخانه‌های هنر و تهران رفت، همزمان در سال 1320 نخستین نمایش حرفه‌ای خود را با عنوان «التیماتوم» نوشته پرویز خطیبی و به کارگردانی اصغر تفکری در تئاتر پارس لاله‌زار اجرا کرد و تا سال 1326 توانست در بیش از 10 نمایش نقش‌پردازی کند. وی در دانشگاه هنرهای زیبا دانشگاه تهران نزد استادانی همچون حمید سمندریان و شنگله دانش خود را با آموخته‌های آکادمیک روزآمد کرد. انتظامی در هنرستان صنعتی همراه با هوشنگ بهشتی، نصرت‌الله کریمی، حمید قنبری و محمدعلی جعفری فعالیت هنری می‌کرد.
انتظامی پدر مجید انتظامی آهنگساز است. او که کارمند رسمی وزارت بهداری بود، در سال 1338 به همت رئیس اداره هنرهای زیبای وقت به آن اداره منتقل شد و همزمان کار تولید تئاترهای تلویزیونی را به عنوان بازیگر و کارگردان آغاز کرد.

برخی از افتخارات عزت‌الله انتظامی:
برنده جایزه دوم بازیگر مرد از جشنواره شیکاگو در سال 1971، گاو
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از هفتمین جشنواره فیلم فجر، گراند سینما
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از دوازدهمین جشنواره فیلم فجر، روز فرشته
دریافت لوح تقدیر در دهمین جشنواره فیلم فجر، ناصرالدین شاه آکتور سینما و خانه‌خلوت
برنده مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، آقای هالو
رونمایی از تمبر یادبود وی در مراسم هشتادوهفتمین سالگرد تولدش در سال 1390

بخشی از فیلم‌های انتظامی:
راه آبی ابریشم
چهل سالگی (علی‌رضا رئیسیان)
زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی)
زادبوم (ابوالحسن داوودی)
شب (رسول صدرعاملی)
مینای شهر خاموش (امیرشهاب رضویان)
حکم (مسعود کیمیایی)
جایی برای زندگی (محمدرضا بزرگ‌نیا)
گاوخونی (بهروز افخمی)
دیوانه‌ای از قفس پرید (احمدرضا معتمدی)
خانه‌ای روی آب (بهمن فرمان‌آرا)
سایه روشن (حسن هدایت)
باد و شقایق (ضیاءالدین دری)
میکس (داریوش مهرجویی)
کمیته مجازات (علی حاتمی)
جهان پهلوان تختی (بهروز افخمی)
طوفان (محمدرضا بزرگ‌نیا)
روز واقعه (شهرام اسدی)
روسری آبی (رخشان بنی‌اعتماد)
بازیچه (تورج منصوری)
روز فرشته (بهروز افخمی)
جنگ نفت‌کش‌ها (محمدرضا بزرگ‌نیا)
بانو (داریوش مهرجویی)
خانه خلوت (مهدی صباغ زاده)
ناصرالدین شاه آکتور سینما (محسن مخملباف)

سیمرغ بلورین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فجر در سال 1367


فیلمی با بازی عزت الله انتظامی

سایه خیال، راه آبی ابریشم، آتش سبز، گاو، اجاره نشینها، مینای شهرخاموش، آقای هالو، حاجی واشنگتن، خانه عنکبوت، کمال الملک، شیرک، چمدان، هامون، بانو، خانه خلوت، جنگ نفت کشها، بازیچه، روزفرشته، روز واقعه، روسری آبی، میکس، خانه ای روی آب، بادوشقایق، گاوخونی، کمیته مجازات، جایی برای زندگی، حکم، ستاره ها، شب، زادبوم، زندگی با چشمان بسته، چهل سالگی

سایه خیال، راه آبی ابریشم، آتش سبز، گاو، اجاره نشین ها، مینای شهر خاموش، آقای هالو، حاجی واشنگتن، خانه عنکبوت، کمال الملک، شیرک، چمدان، هامون، بانو، خانه خلوت، جنگ نفت کش ها، بازیچه، روز فرشته، روز واقعه، روسری آبی، میکس، خانه ای روی آب، با دو شقایق، گاو خونی، کمیته مجازات، جایی برای زندگی، حکم، ستاره ها، شب، زاد بوم، زندگی با چشمان بسته، چهل سالگی

فرهنگ فارسی هوشیار

انتظامی

قوای انتظامی مانند ارتش، شهربانی، ژاندارمری

لغت نامه دهخدا

انتظامی

انتظامی. [اِ ت ِ] (ص نسبی) منسوب به انتظام. (فرهنگ فارسی معین).
- قوای انتظامی، قوه هایی که حفظ نظم و آرامش مملکت بعهده ٔ آنهاست، مانند ارتش و شهربانی و ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین).
- مأمور انتظامی، مأموری که عهده دار حفظ نظم و آرامش است.


عزت

عزت. [ع ِزْ زَ] (ع اِمص) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی. (ناظم الاطباء). ارجمندی. (المصادر زوزنی). کرامت. (زمخشری). بزرگی. عزه.رجوع به عزه شود: عزت این خاندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 392).
آن را که چاربالش عزت میسر است
گو پنج نوبه زن که شه هفت کشور است.
اخسیکتی.
ستاره گفت منم پیک عزت از در او
از آن بمشرق و مغرب همیشه سیارم.
خاقانی.
وحدت من داده ز دولت خبر
عزلت من کرده بعزت ضمان.
خاقانی.
از سراین کلاه عزت رفت
«سر دریغا» کلاه میگوید.
خاقانی.
امیر نصر عزت و مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). بناء عزت منقوض و لواء مجدت مخفوض. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 444). شخص عزت و غلا زیر قرضه ٔ وحشت وبلا یگانه و تنها فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452).
خداوندا بدان تشریف و عزت
که دادی انبیا و اولیا را.
سعدی.
شاهد آنجا که رود حرمت و عزت بیند.
سعدی.
گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم دم برنیارم. (سعدی).
عزت اندر عزلت آمد ای فلان
تو چه جوئی زاختلاط این و آن.
شیخ بهائی.
گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عزلتی از مردم دنیا گزین.
شیخ بهائی.
- امثال:
عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب.
؟ (از جامع التمثیل).
عزت هر کس به دست آن کس است.
؟ (از امثال و حکم دهخدا).
- بی عزتی، بی اعتباری. نامعززی.
- || بی احترامی:
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون.
سعدی.
- بی عزتی نمودن، بی احترامی کردن. نگاه نداشتن عزت کسی: ملوک آنطرف قدر چنان بزرگوار ندانسته و بی عزتی نمودند. (گلستان).
- عزت آثار، صاحب علامات افتخار و شرف. (ناظم الاطباء).
- عزت تپان کردن، عزت چپان کردن، به مزاح، بسیار اعزاز و اکرام کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عزت خواه، دوست و رفیق و مصاحب. (ناظم الاطباء).
- || پیرو و بسته به جلال دیگری. (ناظم الاطباء).
- عزت طلب، آنکه خواهان ارج و قدر است. جاه طلب. مقام دوست. (فرهنگ فارسی معین).
- عزت طلبی، حالت و کیفیت عزت طلب. (فرهنگ فارسی معین).
- عزت قرار، مشهور و باجلال، و آن را غالباً در القاب شاهان بکار برند. (از ناظم الاطباء).
- عزت موفور، مجلل و باجلال و محترم. (ناظم الاطباء).
- عزت نشان، با آثار بزرگواری و بزرگی: عالیشان عزت نشان.
- عزت نفس، مناعت. شرافت. (فرهنگ فارسی معین). استکبار. مناعت طبع. عالیجنابی: و فایده در تعلم حرمت ذات و عزت نفس است. (کلیله و دمنه).
در قناعت که تو را دست رس است
گر همه عزت نفس است بس است.
جامی.
گر تو خواهی عزت نفس ای فلان
رو نهان شو چون پری از مردمان.
شیخ بهائی.
- عزت و اعتبار داشتن، به اصطلاح فارسیان، پشم در کلاه داشتن، بدین قیاس پشم در کلاهش نیست و پشم در کلاه ندارد نیز کنایه از آن است که بغایت مفلس و بی نواست. وقع نهادن و وقر نهادن. پیش کسی ریش داشتن. (آنندراج از مجموعه ٔ مترادفات).
- عزت همراه، که ملازم عزت باشد. خداوند عزت: عالیجاه عزت همراه.
|| کمیابی. (ناظم الاطباء). بی همتائی. (مهذب الاسماء). دیریابی. دشواریابی. ندرت. شذوذ. || حمیت جاهلیت. (مهذب الاسماء). || (اِخ) از نامهای باری تعالی: پیوسته در رعایت بندگان حضرت عزت عز شأنه ناقص الغایه سعی فرموده اند. (سندبادنامه ص 74).
ثنای حضرت عزت نمیتوانم گفت
که ره نمیبرد آنجا قیاس و وهم و خیال.
سعدی.
از حضرت عزت جلت قدرته درخواهیم. (انیس الطالبین ص 118).

واژه پیشنهادی

مستندی با بازی عزت الله انتظامی

عشق پرداز

استاد مشایخی


تئاتری با بازی عزت الله انتظامی

پنجره

مردی که مرده بود و خود نمی دانست

شاه عباس و مرد پاره دوز

بهترین بابای دنیا

امیر ارسلان

معادل ابجد

فیلمی با بازی عزت ا... انتظامی

2073

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری