معنی فیلمی با بازی محمود عزیزی

حل جدول

محمود عزیزی

بازیگر سریال عبور از پاییز

از بازیگران فیلم معراجی‌ها


فیلمی با بازی محمود عزیزی

قلاده های طلا، محکومین بهشت، به من نگاه کن، بازیگر، چشم هایش، دوستان، متولد ماه مهر، دختری با کفش کتانی، لیلی با من است، جنگ نفت کش ها، همه یک ملت

قلاده های طلا، محکومین بهشت، به من نگاه کن، بازیگر، چشمهایش، دوستان، متولد ماه مهر، دختری با کفش کتانی، لیلی با من است، جنگ نفت کشها، همه یک ملت

لغت نامه دهخدا

عزیزی

عزیزی. [ع َ] (اِخ) لقب علی بن احمدبن محمدبن ابراهیم عزیزی، فقیه و محدث قرن یازدهم هجری است. رجوع به علی عزیزی شود.

عزیزی. [ع َ] (اِخ) لقب علی بن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی، فقیه قرن دوازدهم هجری است. رجوع به علی عزیزی شود.

عزیزی. [ع َ] (حامص) عزت. گرامی بودن. ارجمندی. احترام. (از فرهنگ فارسی معین):
هر ذلیلی که حق عزیز کند
در عزیزیش منکری منگر.
خاقانی.
و اما دلیل بر عزیزی و گرامیی دانش آنکه دانش در سرشت ماست و تمام کننده ٔ ما اوست. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین).
عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می آرد
در آغوش پدر از چاه و زندان بیش میلرزم.
صائب.
- به عزیزی، به عزت. معزز. قرین ارجمندی: هر دوپسرش را خلعت داد و به عزیزی بخانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 625).

عزیزی. [ع َ] (ص نسبی) منسوب به عزیز. رجوع به عزیز شود.

عزیزی. [ع َ] (اِخ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب، از ایلات خمسه ٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).

عزیزی. [ع ُ زَ زا] (ع اِ) سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب).عُزیزاء. (از اقرب الموارد). رجوع به عزیزاء شود.

عزیزی. [ع ُ زَ] (اِخ) لقب محمدبن عزیز سجستانی عزیزی، مکنی به ابوبکر مفسر است. شهرت او بیشتر بواسطه ٔ کتاب «غریب القرآن » اوست که آن را بترتیب حروف معجم در مدت پانزده سال تصنیف کرده است. اقامت او در بغداد بود و نام پدرش را عزیر به راء مهمله نیز نقل کرده اند. (از اعلام زرکلی از سیرالنبلاء).

عزیزی. [ع َ] (اِخ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان. سکنه ٔ آن 150 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. این آبادی را زی زی هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

عزیزی. [ع َ] (اِخ) فرزند عبدالملک بن منصور جیلی، مکنی به ابوالمعالی و مشهور به شیذله. واعظ و از فقهای شافعی مذهب در قرن پنجم هجری و از اهالی جیلان بود و مدتی سمت قضاء را در بغداد بعهده داشت و به سال 494 هَ.ق. در همین شهر درگذشت. او راست: البرهان فی مشکلات القرآن، دیوان الانس، لوامع أنوار القلوب. (از الاعلام زرکلی از وفیات الاعیان و هدیه العارفین و خزائن الاوقاف).


محمود

محمود. [م َ] (اِخ) ابن سبکتکین. رجوع به محمود غزنوی شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

عزیزی

گرامیکی گرامیی اما دلیل بر عزیزی و گرامی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده مااوست (مصنفات باباافضل) ‎ گرامیی عزت: و اما بر عزیزی و گرامیی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده اوست، ارجمندی گرانمایگی احترام.

معادل ابجد

فیلمی با بازی محمود عزیزی

395

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری