معنی فیلمی به نویسندگی سیلوستراستالونه
حل جدول
راکی
نویسندگی
دبیری
قلم فرسایی
قلم زنی
نویسندگی و کتابت
قلمزنی
ماهر در نویسندگی
خوشقلم
خوش قلم
کنایه از نویسندگی
قلمفرسایی
لغت نامه دهخدا
نویسندگی. [ن ِ س َ دَ / دِ] (حامص) کتابت. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوشتن. (آنندراج). تحریر. (ناظم الاطباء). ترسل. (یادداشت مؤلف). || شغل نویسنده. عمل نویسنده. رجوع به نویسنده شود.
فارسی به عربی
مترادف و متضاد زبان فارسی
کتابت، منشیگری
فارسی به آلمانی
Druckend, Schreibend, Schrift (f), Schriftstück
نویسندگی کردن
Autor (m), Schriftsteller (m), Urheber (m), Verfasser (m)
واژه پیشنهادی
انشا
معادل ابجد
1706