معنی فیلمی به کارگردانی علی توکل ‌نیا

حل جدول

علی توکل نیا

کارگردان فیلم جا به جا


فیلمی به کارگردانی علی توکل ‌نیا

مدیوم


فیلمی از علی توکل نیا

نفرین

جابه جا


توکل

واگذاردن، اعتماد، پشتگرمی

لغت نامه دهخدا

توکل

توکل. [ت َ وَک ْ ک ُ] (اِخ) ابن اسماعیل.... رجوع به ابن بزاز در همین لغت نامه و کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون ترجمه ٔ حکمت و تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر شود.

توکل. [ت َ وَک ْ ک ُ] (ع مص) اعتماد کردن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اعتماد بر کسی کردن. (تاج المصادربیهقی) (مجمل اللغه). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغه). || به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. (ناظم الاطباء). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. (از اقرب الموارد). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). عبارت از آنکه در کارهایی که حواله ٔ آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. (از نفائس الفنون، حکمت مدنی). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفریننده ٔ تو ضامن روزی تو است. واگر روزی تو آنهم در اندیشه ٔ تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیله ٔ آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل.... (از کشاف اصطلاحات الفنون). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حواله ٔ آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181):
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر.
مسعودسعد.
... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. (کلیله و دمنه).
از توکل، نفس تو چند زنی
مردنامی ولیک کم ز زنی.
سنائی.
کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم.
خاقانی.
مرد توکلم، نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم.
خاقانی.
به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبرفزایست مرا.
خاقانی.
هر که یقین را به توکل سرشت
بر کرم «الرّزق علی اﷲ» نوشت.
نظامی.
اندر صف مجاهده یک تن ز سروران
بر مرکب توکل و تقوی سوار کو؟
عطار.
در توکل از سبب غافل مشو
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو.
مولوی.
گفت از ضعف توکل باشد آن
ور نه بدهد نان کسی کو داد جان.
مولوی.
طریقه ٔ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم. (گلستان).
مردان عنان به دست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب.
- توکل بر خدا، پناه بخدا و به امید خدا. (ناظم الاطباء).
|| قبول وکالت کردن. (از اقرب الموارد).


نیا

نیا. (اِ) پدر پدر و پدر مادر. (لغت فرس اسدی) (اوبهی) (صحاح الفرس) (غیاث اللغات). به معنی جد مطلقا، خواه پدر پدر و خواه پدر مادر. (از برهان). جد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی) (غیاث اللغات) (اوبهی) (صحاح الفرس) (انجمن آرا) (جهانگیری). پدربزرگ. بابابزرگ. نیاک.ج، نیاکان. رجوع به نیاک و نیاکان شود:
نبیره که جنگ آورد با نیا
هم از ابلهی باشد وکانیا.
فردوسی (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت مؤلف).
چو شد سرکش و گرد و ده ساله گشت
بزور از نیا و پدر برگذشت.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت نزد نیا
پر از جنگ و از چاره و کیمیا.
فردوسی.
آنکه به دین اندرناید خر است
گرچه مر او را چو تو آدم نیاست.
ناصرخسرو.
گیا را پدر دان درست ای پسر
و گر من پدرتم گیا خود نیاست.
ناصرخسرو.
تنْت فرزند گیاه است و گیا بچه ٔ خاک
زین همیشه نبود میل مگر سوی نیاش.
ناصرخسرو.
ز ناسزایان تخت نیا گرفت به تیغ
نبیره را چه به از مسند نیا دیدن.
سوزنی.
بودند کیان بهتر آفاق و نیایت
بهتر ز کیان بود و تو بهترز نیائی.
خاقانی.
به کم مدت از تاجداران اکنون
نبیره نبینی نیائی نیابی.
خاقانی.
از کیومرث کاولین ملک است
هر نیاییش بر زمین ملک است.
خاقانی.
سوی کشور خویشتن کرد رای
که رسم نیا را برآرد بجای.
نظامی.
زبان را روز و شب خاموش می داشت
نمودار نیا را گوش می داشت.
نظامی.
نیای خویشتن را دید در خواب
که گفت ای تازه خورشید جهانتاب.
نظامی.
|| عم. عمو. (یادداشت مؤلف). || برادر مادر. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). خالو. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خال. دایی. (یادداشت مؤلف). || برادر بزرگ. (برهان قاطع). برادر بزرگتر. (ناظم الاطباء). || قدر و عظمت هرچیز. (برهان قاطع) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). توانائی. (ناظم الاطباء): و آنچه مطلوب جهانیان است از عزّ و نیا بیافت. (کلیله و دمنه). || نیام. غلاف. (ناظم الاطباء) ؟


توکل سرا

توکل سرا. [ت َ وَک ْ ک ُ س َ] (اِ مرکب) سرای توکل. جایگاه توکل:
کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم
دری تنگ بینم توکل سرا را
ولیک از درون جز فضائی نبینم
توکل سرا هست چون نحل خانه
که الا درش، تنگنائی نبینم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 293).
رجوع به توکل شود.

فرهنگ معین

توکل

به دیگری اعتماد کردن، کار خود را به خدا واگذاشتن، واگذاشتن کار به وکیل. [خوانش: (تَ وَ کُّ) [ع.] (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

توکل

اعتماد، پشتگرمی، تسلیم، به‌دیگری اعتماد کردن، تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن

فارسی به عربی

توکل

ثقه

فرهنگ عمید

توکل

کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توکل

امید

فرهنگ فارسی آزاد

توکل

تَوَکُّل، قبول وکالت نمودن، تسلیم شدن (کار خود بحق سپردن)، اظهار عجز نمودن و کار بدیگری واگذاشتن، بدیگری اعتماد کردن،

معادل ابجد

فیلمی به کارگردانی علی توکل ‌نیا

1310

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری