معنی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کوپال مشکوت
حل جدول
پیراک
فیلمی به کارگردانی کوپال مشکوت
سیاهراه
فیلم کوپال مشکوت
سیاه راه
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدعرب
قند تلخ
کوپال
بر و بازو
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سعید روستایی
ابد و یک روز
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی عباس رافعی
راز مینا
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کیانوش عیاری
شاخ گاو
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علیرضا داوودنژاد
مصائب شیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گرز آهنین عمود: وز و باد بر سام نیرم درود خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فرهنگ عمید
گرز: نمایم به گیتی یکی دستبرد / که گردد ز کوپال من کوه خرد (نظامی۵: ۹۲۳)،
[مجاز] گردن ستبر و بروبازوی قوی،
لغت نامه دهخدا
کوپال. (اِ) لخت آهنین بود، تازیش عمود است. (لغت فرس اسدی). عمود و گرز آهنین را گویند. (برهان). به معنی گرزو عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبنده ٔ بال و بازو و به قانونی که در فارسی رسم است یک با را حذف کرده کوب بال را کوبال گویند. (آنندراج). گوپال. کردی، کوپال (عصا، چوب دست چوپان)، کوپال (چوب دست شبان). ولف در شاهنامه گوپال (با کاف پارسی) آورده است. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
به پای آورد زخم کوپال من
نراند کسی نیزه بربال من.
فردوسی (از لغت فرس).
از او باد بر سام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
اگر داد مردی بخواهیم داد
ز کوپال و شمشیر گیریم یاد.
فردوسی.
بر و بر منوچهر کرد آفرین
که بی تو مباد اسب و کوپال و زین.
فردوسی.
ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چون کرنجی که فروکوفته باشد به جواز.
فرخی.
این ز کوپال گران خوردن مغفر همه پست
وآن ز خون دل و از خون جگر جوشن تر.
فرخی.
من نه مسلمانم و نه مرد جوانمرد
تا سرتان نگسلم ز دوش به کوپال.
منوچهری.
از دل گردان برآرزهره به پیکان
در سر مردم بکوب مغز به کوپال.
منوچهری.
یکی تیغ پولاد گرز گران
همان درع و کوپال و برگستوان.
اسدی.
زبر مغز کوبنده کوپال بود
به زیر از یلان بر سر و یال بود.
اسدی.
ز گردان خاور سواری چو ببر
برون تاخت با گرز و کوپال و گبر.
اسدی (از آنندراج).
ز نیزه نیستان شده روی خاک
زکوپالها کوه گشته مغاک.
نظامی.
ز بس زخم کوپال خاراستیز
زمین را شده استخوان ریزریز.
نظامی.
بر آن بود رایم که عزم آورم
به کوپال با پیل رزم آورم.
نظامی.
نمایم به گیتی یکی دستبرد
که گردد ز کوپال من کوه خرد.
نظامی.
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که آن شیوه ختم است بر دیگران.
سعدی.
|| گردن سطبر و گنده را نیز گفته اند. (برهان).گردن سطبر و قوی. (آنندراج):
جوانی و کوپال و نیرو نماند
ز من هیچ جزنام نیکو نماند.
فردوسی (از فرهنگ رشیدی).
من از دور دیدم بر و یال اوی
چنان برز بالا و کوپال اوی.
فردوسی.
کوپال. (اِخ) نام مبارزی است از خویشان پادشاه روس. (جهانگیری) (برهان). و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان).
نویسندگی
نویسندگی. [ن ِ س َ دَ / دِ] (حامص) کتابت. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوشتن. (آنندراج). تحریر. (ناظم الاطباء). ترسل. (یادداشت مؤلف). || شغل نویسنده. عمل نویسنده. رجوع به نویسنده شود.
فارسی به عربی
صولجان
معادل ابجد
1724
قافیه
عبارت های مشابه
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سیروس الوند
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کریم آتشی
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی رامین محسنی
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدعرب
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی جعفر والی
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کامبوزیا پرتوی
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مهران تاییدی
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کیانوش عیاری
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی بایرام فضلی