معنی فین
لغت نامه دهخدا
فین. (اِ صوت) آواز فشاندن بینی. (یادداشت مؤلف).
- فین کردن. رجوع به این ماده شود.
|| (اِ) آب بینی. (فرهنگ فارسی معین).
فین. [ف َ] (ع مص) آمدن. (منتهی الارب).
فین. (اِخ) قصبه ای است در بخش مرکزی شهرستان کاشان که دارای دو قسمت جداگانه ٔ فین بزرگ و فین کوچک است و بعضی آن را فینین مینامند. فین در شش هزارگزی باختر کاشان واقع شده و بواسطه ٔ کثرت اشجار و آب وهوای خوب یکی از تفرجگاههای اطراف کاشان است. آب آن از چشمه ٔ معروف سلیمانی و سفیدآب تأمین میشود. در حدود 4300 تن سکنه دارد و محصول عمده اش غله، پنبه، تنباکو، صیفی و انواع میوه بخصوص انار، انجیر و انگور است و کار دستی مردم قالیچه بافی است. از آثار قدیمه بناهای معروف باغ شاه از دوره ٔ صفویه در آنجاست. مزرعه ٔ سفیدآب جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فین. (اِخ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 681 تن سکنه است. آب آن از چاه و قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، صیفی و کار دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
فین. (اِخ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 28 آبادی و 12251 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است. قراء مهم آن سرزه، مارم، خوشنگان و تیزج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فین. (اِخ) قصبه ٔ مرکزی بخش فین شهرستان بندرعباس است که دارای 2267 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول عمده اش خرما، مرکبات، غله و تنباکوست. مزارع پرزین، کوک، گرو جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فرهنگ معین
(اِ.) (عا.) آب بینی، مَف.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Blow, Sniff, Snort, Snot
عربی به فارسی
مرداب , زمین ابگیر , سیل گیر , سیاه اب
گویش مازندرانی
نام دهکده ای در پنجک رستاق نوشهر
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آب بینی.
معادل ابجد
140