معنی قاری فقید حادثه منا

حل جدول

قاری فقید حادثه منا

محسن حاجی حسنی

لغت نامه دهخدا

قاری

قاری. (اِخ) عبداﷲبن زید قاری شامی. وی از ثوربن زید شامی روایت کند. (سمعانی).

قاری. (اِخ) محمدبن احمد، ملقب به قاری و مکنی به ابن شنبوذ. رجوع به ابن شنبوذ شود.

قاری. (اِخ) نافعبن ابی نعیم از اهل مدینه است. (الانساب سمعانی). رجوع به قاری اصفهانی نافع شود.

قاری. (اِخ) علی بن حمزه، معروف به کسائی. رجوع به کسائی شود.

قاری. (اِخ) عمروبن عبداﷲ قاری خطمی ضریر (نابینا) از صحابه بوده و پیغمبر درباره ٔ او فرموده است: مارا نزد بینا ببرید که به وی پناه بریم (مراد صاحب ترجمه است که چشم دلش بینا بوده). (الانساب سمعانی).

قاری. (ص نسبی) نسبت است به قار به معنی قیر. قیرگون: نیم شبی که شب تاری و هوا قاری قوت باصره را از مشاهده ٔ اشخاص و مطالعه ٔ اجسام معزول کرده بود مصاف دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 230).

قاری. (اِخ) سعیدبن سفین معروف به قاری منسوب به طائفه بنی قاره است. وی از علی روایت کند، و یحیی بن ابی عمرو شیبانی از عبداﷲبن مباشر از او روایت دارد. (سمعانی).

قاری. (اِخ) محمدبن محمود، مکنی به ابن نجار. رجوع به ابن نجار شود.

قاری. (اِخ) انصاری. سعیدبن عبدالقاری انصاری، مکنی به ابوزید. عبدالغنی بن سعید گوید وی از صحابه بوده است. (الانساب سمعانی).


منا

منا. [م ِ] (اِخ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث) (آنندراج). آنجا که قربان کنند در حج. (مهذب الاسماء):
تا بود کعبه و منا و صفا
تا بود معشر و مقام وحطیم
مر ترا باد در جلال مقام
دولتت باد سال و ماه مقیم.
عمعق (دیوان چ نفیسی صص 182- 183).
مجلس تو کعبه و کف زمزم و حضرت حرم
ز ایران حجاج و سده صخره و درگه منا.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ص 23).
چون رسیدی بر در ( (لا)) صدر ( (الا)) جوی از آنک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا.
خاقانی.
کی برند آب درمنه بر لب آب حیات
کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22).
کبش گریخته ابراهیم از عقبش بشتافت... در جمره ٔ کبری آن را بگرفت و در منا قربان فرمود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 54). آنگاه که فرمان داد که هر کس... در حین توجه به منا احرام حج بندد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). سید اخیار (ص)... روز پنجشنبه که هشتم ذی الحجه بود با طوایف برایا به منا تشریف برد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). رجوع به مِنی ̍ شود.

منا. [م ُ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَه. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَه است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مُنی ̍ شود.

منا. [م َ] (هزوارش، ص) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند، گشاد و فراخ و پهن. (ناظم الاطباء). هزوارش منا، پهلوی شاهیکان (شایگان، گنج شاهی)، چون «شایگان » را به معنی گشاد و فراخ دانسته اند، این کلمه را نیز به همان معنی نوشته اند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین).

فرهنگ معین

قاری

[ع. قاری ء] (اِفا.) خواننده، خواننده قرآن.

فرهنگ عمید

قاری

کسی که قرآن را خوب و خوش با صدای بلند و با صوت یا ترتیل می‌خواند،
(نجوم) ستاره‌ای در کنار بنات‌النعش: قاری بر نعش در سواری / کی دور بُوَد زه نعش، قاری (نظامی۳: ۴۶۲)

معادل ابجد

قاری فقید حادثه منا

1114

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری