معنی قافله
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(فِ لَ یا لِ) [ع. قافله] (اِ.) کاروان. ج. قوافل.
فرهنگ عمید
گروهی از مردم که با هم به سفر بروند یا با هم از سفر برگردند، کاروان،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کاروان
کلمات بیگانه به فارسی
کاروان
مترادف و متضاد زبان فارسی
کاروان، گروه، گله
فارسی به ترکی
kafile
فارسی به عربی
قافله
تعبیر خواب
اگر به خواب بیند که با قافله در راه بود، دلیل منفعت است اگر مصلح است، دلیل زحمت است، اگر مفسد است، دلیل خیر است. اگر دید در قافله سوار بود، دلیل که به مراد برسد، اما اگر پیاده بود و مفلس تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین
اگر بیند قافله به سوی خانه رفت، دلیل که کار بسته به وی گشاده شود. اگر به خلاف این بیند به خلاف است - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
کاروان
معادل ابجد
216