معنی قال
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گفتار، سخن، (مص ل.) گفتن، قول هیاهو، قال و قیل، و قیل هیاهو، سرو صدا، مقال گفتگو، همهمه، چیزی را کندن کنایه از: تمام کردن، به پایان رساندن، گذاشتن بیهوده منتظر گذاشتن. [خوانش: [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
گفتگو، گفتار،
سروصدا و هیاهو،
* قالوقیل: گفتگوی مردم، گفتگوی درهموبرهم: از قالوقیل مدرسه حالی دلم گرفت / یکچند نیز خدمت معشوق و می کنم (حافظ: ۷۰۲)،
* قالومقال: ‹قالمقال› گفتگو، هیاهو،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سخن، کلام، گفتگو، گفت، بوتهزرگری، قله،
(متضاد) حال
فرهنگ فارسی هوشیار
گفت، سخن
فرهنگ فارسی آزاد
قال، غیر از معانی مصدری، حرف های مردم (قال و قیل)، سئوال و شروع کلام،
معادل ابجد
131