معنی قرا
لغت نامه دهخدا
قرا. [ق َ] (ترکی، ص) قره. سیاه.
قرا. [ق َ] (ع اِ) پشت. (ناظم الاطباء). ظَهر. (بحر الجواهر). || قسمی از کدو. (ناظم الاطباء). قرع الذی یؤکل. عن ابن الاعرابی، کأن ّ عینه مبدله من الالف. (نشوءاللغه ص 18). رجوع به قرع شود.
قرا. [ق ِ] (اِ) منجنیق. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
قاری
قریه
قاری
* قراء سبعه: [قدیمی] قرآنخوانان هفتگانه، هفت تن از استادان قرائت قرآن در صدر اسلام که در تجوید و قرائت قرآن از لحاظ اِعراب، وصل، و ادغام به روش و روایت آنان استناد شده و عبارت بودهاند از: ابوعماره حمزهبن حبیب، عاصم کوفی، ابوالحسن علیبن حمزۀ کسائی، نافعبن عبد الرحمن، عبداللهبن کثیر، ابوعَمروبن علا، عبداللهبن عامر،
حل جدول
گویش مازندرانی
اسب سیاه رنگ
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی سیاه پشت میان پشت ترکی سیاه (صفت) سیاه. (صفت) خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن. (صفت) خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن.
معادل ابجد
301