معنی قرارها

حل جدول

قرارها

شرایط

فرهنگ فارسی هوشیار

شرایط

شرطها و پیمانها و قرارها


شرائط

شرایط د رفارسی (تک: شریطه) پیمان ها سامه ها (اسم) جمع شریطه پیمانها قرارها قراردادها. توضیح در تداول فارسی جمع شرط گیرند.

فرهنگ معین

شرایط

(شَ) [ع.] (اِ.) جِ شریطه، پیمان ها، قراردادها، قرارها.

فرهنگ فارسی آزاد

اشراط

اَشْراط، علامت ها، قرارها، الزام ها و تعلیق ها، پیمانها،


محضر

مَحضَر، جای حضور، پیشگاه، درگاه، حضور، مشهد، سِجِّل (به معنای دفتر یا کتاب ثبت اسناد یا احکام یا قرارها)، ورقه استشهاد و یا گواهینامه، و در فارسی: دفترخانه ثبت اسناد (جمع: مَحاضِر)،

لغت نامه دهخدا

قر

قر. [ق ُرر] (ع اِ) برد. سرما. || آرام جای. گویند: عندالمصیبهالشدیده وقعت بقر؛ ای صارت فی قرارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


مواضعات

مواضعات. [م ُ ض َ] (ع اِ) ج ِ مواضعه. (ج ِ مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء): بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود. || اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف).


ابوالمکارم

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َرِ] (اِخ) محمدبن عبدالمنعم بن نصراﷲبن جعفربن احمدبن حواری الشیخ تاج الدین ابوالمکارم التنوخی المعرّی الأصل الدمشقی الحنفی معروف به ابن شقیر و ملقب به هدهد ادیب و شاعر. مولد او بسال 606 هَ. ق. و وی برادر ادیب نصراﷲ محدث است و وفات ابوالمکارم به سال 669 هَ. ق. بود. ملک الناصر او را بر ساحل نهر ثور ضیعتی بخشید و جماعتی بر وی حسد بردند و کوشیدند که ضیعت را از دست وی بیرون کنند و او بملک الناصر نوشت:
ما قدر داری فی البناء فسعیهم
فی هدمها قد زاد فی مقدارها
هب انها ایوان کسری رفعه
او ما بجودک کان اصل قرارها.
و برای دیگر اشعار وی رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 229 به بعد شود.


حکیم نزاری قهس...

حکیم نزاری قهستانی. [ح َ ن ِ ی ِ ق ُ هََ / هَِ] (اِخ) اصلش از بیرجند قهستان بود و به نزار اسماعیلی ارادت داشت. او راست: کتاب دستورنامه. وی در سال 695 هَ. ق. درگذشت. با شیخ سعدی صحبت داشت. از اوست:
بسیار عمرها و بسی روزگارها
بگذشت و کارها به نگشت از قرارها
وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان
کان وضع مندرس نشود در هزارها
زد منجنیق دور بسی چرخ تیز گرد
برجی هنوز رخنه نشد زان حصارها
بر نقطه ٔ وجود که عشق است نام آن
از ذوق می کنند فلکها مدارها
بسیار خشت کالبد جان آدمی
برهم نهاده دهر و فروریخت بارها
دانی چراست اینهمه اضداد و اختلاف
تا عاقلان بدور کنند اعتبارها
کز خاک خون سرشته بیچاره آدمی
باد فنا چگونه برآرد دمارها.
نگاه میکنم از هرچه آفرید خدای
مرا سه چیز خوش آمد در این بهشت سرای
یکی سماع و دوم باده و سیم شاهد
که اختیار همین هر سه کرد عالی رای.
رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 607 شود.


شرایط

شرایط. [ش َ ی ِ] (ع اِ) شرائط. ج ِ شریطه. شرطها و پیمانها و قرارها و قراردادها. (از ناظم الاطباء): اگر شرایط درنخواهم [خواجه احمد حسن] و بجای نیارم خیانت کرده باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 147). امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بوده و التماس نمود از این شرایط قبول نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت در هر بابی با شرایط تمام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). شرایط سخن آرائی در تضمین امثال و تلفیق آیات... تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه). در آن دیار هم شرایط بحث... هرچه تمامتر بجای آورم. (کلیله و دمنه). شرایط بحث اندر آن بغایت رسانیدم. (کلیله و دمنه). به شرائط تباعت و استمرار بر قضیت عبودیت.... قیام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 440). || در تداول فارسی امروز به معنی موقع (یا موقعیت) و اوضاع و احوال بکار میرود: در شرایط فعلی اقدامی نمی توان کرد. رجوع به شرائط و شریطه شود.


نزاری قهستانی

نزاری قهستانی. [ن ِ ی ِ ق ُ هَِ] (اِخ) سعدالدین بیرجندی. شاعر اسماعیلی مذهب ایرانی است که در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم می زیسته است. تخلص خود را از نام المصطفی لدین اﷲبن المستنصر باﷲ خلیفه ٔ فاطمی مصر معروف به نزار گرفته است. وی گذشته از دیوان قصاید و غزلیات، مثنویی به نام دستورنامه دارد. وفات وی به سال 720 هَ. ق. در بیرجند اتفاق افتاد. او راست:
نگاه می کنم از هرچه آفرید خدای
مراسه چیز خوش آمد در این سپنج سرای
یکی سماع و دویم باده و سیم شاهد
که اختیار همین هر سه کرد عالی رای.
آوازه درافتاد که تائب شدم از می
بهتان صریح است من و توبه ؟ کجا؟ کی ؟
از دوست قاصدی که پیام آوردبه دوست
انصاف می دهم که کم از جبرئیل نیست.
شکایتی بود، اما نمی توانم گفت
که هیچ خصم نکرد آنچه یار کرد و برفت.
بهشتی دوزخی کافر مسلمان هرچه می خوانی
خبر از خود ندارم عاشقم، اینها نمی دانم.
بسیار عمرها و بسی روزگارها
بگذشت و کارها بنگشت از قرارها
وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان
کآن وضع مندرس نشود در هزارها
بر نقطه ٔ وجود که عشق است نام آن
از ذوق می کنند فلک ها مدارها
بسیار خشت کالبد جان آدمی
برهم نهاد دهر و فروریخت بارها.
رجوع به «از سعدی تا جامی » و ترجمه ٔ ج 3 تاریخ ادبیات براون ص 199 و آتشکده ٔ آذر چ سادات ناصری ج 2 ص 529 و مجمع الفصحا چ مصفا ج 3 ص 1358 شود.


قرار

قرار. [ق َ] (ع مص) ثبات و قرار ورزیدن. آرمیدن. (منتهی الارب). ثبات و آرمیدن. (اقرب الموارد). آرام گرفتن. || آرام دادن. لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل. (آنندراج). || (اِمص) آسودگی. || استواری. || پایداری. || آرامش. || آسایش. || راستی. (ناظم الاطباء). || (اِ) زمین پست هموار. (منتهی الارب). المطمئن من الارض. (اقرب الموارد). || نَقَد و آن نوعی گوسفند کوتاه پای زشترو است. (از اقرب الموارد). || گوسفند یا میش. || گوسفند ریزه خاصه. (منتهی الارب). رجوع به قراره شود. || آرامگاه. (ترجمان عادل) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مستقر. (اقرب الموارد). || (اِمص) آرام. || ثبات. (ناظم الاطباء).
- از این قرار، مطابق این حکم. (ناظم الاطباء). به این ترتیب. به این طریق. به این وضع.
- اهل قرار، کنایه از شهرنشین: غَنِّنا غَناءَ اهل القرار؛ یعنی اهل حضر که در منازل خود مستقرند نه غناءاهل بادیه که همواره در حرکتند. (از اقرب الموارد).
- برقرار، قائم و استوار. محکم. پایدار.
- || مقرر و پابرجای و ادامه دار. (ناظم الاطباء):
مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت
شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام.
سعدی.
- برقرار شدن، پایدار و استوار شدن. پایدار ماندن. (ناظم الاطباء).
- || ساکت و بی حرکت شدن.
- || ثابت ماندن. (ناظم الاطباء).
- برقرار کردن، پایدار نمودن.
- || ثابت و استوار کردن.
- || توانا کردن. (ناظم الاطباء).
- || استحکام دادن. (ناظم الاطباء).
- برقرار ماندن، بردوام شدن. مستدام و ماندنی و ثابت بودن:
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت برقرار.
سعدی.
سعدی شوریده بی قرار چرائی
در پی چیزی که برقرار نماند.
سعدی.
- بی قرار، بی ثبات. بی آرام. (ناظم الاطباء):
ای مادر فرزندخوار
ای بیقرار ای بی مدار.
ناصرخسرو.
تا بیدل و بی قرار گردیدندی
وز گریه ٔ عاشقان نخندیدندی.
سعدی.
درد دل بی قرار سعدی
هم با دل بی قرار گویم.
سعدی.
- || بدون پایداری، ناپایدار. (ناظم الاطباء).
- || بی متانت، نااستوار. (ناظم الاطباء).
- || باتردید؛ متغیر و متلون. تغییرپذیر. (ناظم الاطباء).
- بی قراری، بی آرامی.
- || ناپایداری.
- || بی استحکامی. (ناظم الاطباء).
- دارالقرار، سرای دیگر. دار آخرت. (اقرب الموارد):
ترا به کوی اجل هم قرارخواهد بود
قرارگاه تو دارالقرار خواهد بود.
سعدی.
دارالقرار خانه ٔ جاوید آدمی است
این جای رفتن است نشاید قرار کرد.
سعدی.
- دوزخ قرار؛ جهنمی. دوزخی. ساکن در دوزخ. (ناظم الاطباء).
- معدلت قرار، عادل. دادگر. (ناظم الاطباء).
|| صبر. || راحت. || (اِ) عاقبت. (ناظم الاطباء).
|| نتیجه. || استقلال. || نظام. || عهد و شرط. || قول. || تعیین. || تأکید. (ناظم الاطباء). || صارالامر الی قراره و مستقره، یعنی کار به نهایت رسید و پایدار شد. (از اقرب الموارد). || حکم محکم تخلف ناپذیر. (ناظم الاطباء). ما قرّ علیه الرأی من الحکم فی مسئله و هذه مولده. (اقرب الموارد).
قرار در اصطلاح حقوقی، در قوانین سابق حکم و قرار چنین تعریف شده بود: رأی محکمه یا راجع به ماهیت دعوی است کلیهً یا ببعض مسائل که در حین رسیدگی به دعوی حادث ومطرح میشود؛ رأی محکمه در صورت اولی حکم و در صورت ثانوی قرار نامیده میشود. (ماده ٔ 448 قانون موقتی اصول محاکمات حقوقی 1329 هَ. ق. و ماده ٔ 237 قانون محاکمات آزمایش). این تعریف ناقص است چه از یک طرف شرط ارتباط حکم به ماهیت دعوی مبهم است. حکم باید هم راجع به ماهیت دعوی و هم قاطع آن باشد. بعلاوه دعوی قابل تجزیه است ممکن است حکم در یک قسمت از آن صادر و بقیه تحت رسیدگی بماند یا آنکه نسبت به بقیه قبلاً قراری صادر شود تا بعد موقع صدور حکم برسد و از طرف دیگر در حقوق ایران همیشه قرارها متضمن اقدامات تأمینی موقتی در طی جریان رسیدگی به دعوی یا تدابیر مقدماتی برای کشف حقیقت از قبیل دستور اقدام در یکی از طرق بازجویی و رسیدگی بادله نبوده بلکه رأی دادگاه رادر مورد ایرادات نیز قانون ما قرار میخواند و این گونه قرارها در صورت قبول ایراد بنوبه ٔ خود بدون اینکه وارد در ماهیت دعوی بشود قاطع دعوی میگردد یعنی دعوی را از دادگاه خارج میکند مانند قرار عدم صلاحیت و غیره. به این ملاحظات قانون آیین دادرسی مدنی در ماده ٔ 154 چنین اشعار داشته است: «رأی دادگاه اگر راجع به ماهیت دعوی و قاطع آن جزئاً یا کلاً باشد حکم نامیده میشود» و راجع به قرار چون تعریف جامعی خالی از اشکال نیست از تعریف مثبت صرف نظر شده و به تعریف منفی پرداخته است یعنی در ذیل ماده به عبارت «و الا قرارنامیده میشود» اکتفا شده است. بنابراین رأی محکمه در هر مورد که فاقد دو عنصر تشکیل دهنده ٔ حکم (ارتباطبا ماهیت دعوی و قاطع بودن آن) باشد قرار تلقی میگردد. مصادیق قرار در قانون ما تنوع دارد، گاه در طی رسیدگی دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی یا مستقلاً از طرف دادگاه برای به کار بردن یکی از ادله ٔ اثبات دعوی صادر میشود مانند قرار استماع گواهان، قرار تحقیق محلی، قرار معاینه ٔ محل، قرار رجوع به کارشناس، قرار اتیان سوگند و گاه برای حفظ و حمایت یکی از اصحاب دعوی از تضییع حقوق او در جریان دادرسی صادر میگردد مانند قرار تأمین خواسته و گاه در امور موسوم به امور اتفاقی صدور می یابد مانند قرار رد یا قبول ایرادات به عدم صلاحیت، عدم اهلیت یکی از اصحاب دعوی، مرور زمان و غیره یا قرار در مورد رد دادرس، قرار جلب شخص ثالث، قرار توقیف یا بطلان دادرسی، قرار درخواست ارائه ٔ سند از طرف و غیره. این قرارهای متنوع را میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم یک دسته ٔ قرارهایی که دادگاه در انتظار صدور حکم قاطع دعوی برای رسیدگی بدلائل یا حفظ منافع اصحاب دعوی و غیره صادر میکند. در قانون برای این گونه قرارها اسم خاصی نیست ولی در اصطلاح دادگاه ها معروف بقرارهای اعدادی یا مقدماتی میباشند بعضی از قرارهای مقدماتی طلیعه ٔ حکم هستند. دسته ٔ دیگر عبارت از قرارهایی است که بدون ورود در ماهیت دعوی صادر میشود و اکثر آنها دعوی را از دادگاه خارج میکند مانند قرار عدم صلاحیت و غیره و از این حیث شباهت بحکم دارند. فایده ٔ این تقسیم آن است که دسته ٔ اول به تنهایی قابل پژوهش و فرجام نیستند مطلقاً یعنی حتی در صورتی که دو طرف دعوی تراضی کنند فقط ممکن است در ضمن درخواست پژوهش یا فرجام از حکم در ماهیت دعوی نسبت به آنها نیز اعتراض شود. برعکس قرارهای دسته ٔ دوم مستقلاً قابل پژوهش و فرجام میباشند. (از آیین دادرسی مدنی ج 2 ص 35- 40).

برق و الکترونیک

Palmtop Computer

کامپیوتر جیبی، زیر کامپیوتر شخصی قابل حمل که معمولاً وزن آن کمتراز 0/5 کیلو گرم است و برای یاد داشت برداری، فهرست کردن قرارها و ارسال فکس به کار می رود، اغلب دارای صفحه کلیدهای کوچک شده هستند

انگلیسی به فارسی

palmtop computer

کامپیوتر جیبی زیر کامپیوتر شخصی قابل حمل که معمولاً وزن آن کمتراز 0/5 کیلو گرم است و برای یاد داشت برداری، فهرست کردن قرارها و ارسال فکس به کار می رود. اغلب دارای صفحه کلیدهای کوچک شده هستند.

معادل ابجد

قرارها

507

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری