معنی قرارگاه

لغت نامه دهخدا

قرارگاه

قرارگاه. [ق َ] (اِ مرکب) مسکن و منزل و خانه و مأوا. جایی که در آن قرار گیرند. جای استراحت و آرامش. آرامگاه. آنجا از خانه که محل استراحت و آرامش است. (ناظم الاطباء):
اقبال مطیع و بخت منقاد
آمد به قرارگاه میعاد.
نظامی.
روزی که از این قرارگاهت
تدبیر بود به عزم راهت.
نظامی.
هر روز مسافری ز راهی
کردی بر او قرارگاهی.
نظامی.
ترا به کوی اجل هم قرار خواهد بود
قرارگاه تو دارالقرار خواهد بود.
سعدی.

فرهنگ عمید

قرارگاه

جای آرام گرفتن و ساکن شدن،
منزل، خانه، مسکن،

حل جدول

قرارگاه

پایگاه

مقر

مترادف و متضاد زبان فارسی

قرارگاه

ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن

فارسی به انگلیسی

قرارگاه‌

Garrison, Post, Reservation, Reserves, Stand, Station

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرارگاه

مسکن و منزل و خانه و ماوا

فارسی به آلمانی

قرارگاه

Einstellung (f), Justierung (f), Setzend

معادل ابجد

قرارگاه

527

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری