معنی قرعه

فرهنگ معین

قرعه

(قُ عِ) [ع. قرعه] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.

فرهنگ عمید

قرعه

سهم، نصیب،
تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به‌وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می‌کنند، پشک،
* قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه،
* قرعه زدن: = * قرعه انداختن
* قرعه کشیدن: = * قرعه انداختن

حل جدول

قرعه

پشک

مترادف و متضاد زبان فارسی

قرعه

پشک، سهم، قسمت، نصیب

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قرعه

قطعه، نعمه، یانصیب

فرهنگ فارسی هوشیار

قرعه

‎ پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن (مصدر) یک بار کوفتن یک بار زدن. (اسم) نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک.

فارسی به آلمانی

قرعه

Anmut (f), Gnade (f), Grazie (f), Lotterie (f)

معادل ابجد

قرعه

375

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری