معنی قریه
لغت نامه دهخدا
قریه. [ق َرْ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) ده. دیه. دهکده. || شهر. || هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پیوسته به هم. ج، قری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
قریه. [ق َرْ ی َ] (اِخ) یمامه را گویند. (معجم البلدان).
فرهنگ معین
ده، دهکده، شهر، جمع قری. [خوانش: (قَ یِ) [ع. قریه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
آبادی بزرگی که دارای خانههای بسیار و مزارع باشد روستا، ده،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبادی، ده، دهات، دهکده، دیه، رستاق، روستا، قصبه
فارسی به انگلیسی
Village
فارسی به عربی
قریه
فرهنگ فارسی هوشیار
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
فرهنگ فارسی آزاد
قَریَه، ده، شهر... (جمع: قُری)،
فارسی به آلمانی
Dorf (n), Ortschaft (f)
معادل ابجد
315