معنی قر زدن
فرهنگ معین
(قُ. زَ دَ) (مص م.) نک غر زدن.
حل جدول
کسی را به وعد و وعید از جایی بیرون بردن است به قصد استفاده از او.
کسی را به وعد و وعید از جایی بیرون بردن است به قصد استفاده از او
فارسی به عربی
کلبه
فرهنگ عوامانه
کسی را به وعد و وعید از جایی بیرون بردن است به قصد استفاده از او.
فارسی به آلمانی
Hexe (f) [noun]
فرهنگ عمید
* قر زدن
* قر زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع،
سخن درشت و زیرلبی که از سر خشم و بهحالت اعتراض گفته میشود،
* قر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قرقر کردن،
گویش مازندرانی
قر به قر
لغت نامه دهخدا
قر. [ق ِ] (اِ) || دلال. ادا. لوندی. کرشمه و ناز. عشوه با تمام بدن. حرکات که در هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند. (ناظم الاطباء). || آرایش و زینت که زن کند.
- قر آمدن، قر دادن.
- قر دادن، کون و کچول کردن. حرکت دادن اندام بدن با اصول.
- قر گردن، حرکاتی که به گردن دهند.
قر. [ق ِ] (ترکی، اِ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن. کشتن دسته جمعی. فنا. نیستی. مرگ. مرگ دسته جمعی.
- قر انداختن در قومی، همگی را کشتن.
- قر میانشان افتادن، همگی مردن.
قر. [ق ُ] (ص) غُر. کسی که مبتلا به مرض فتق بیضه است.
قر. [ق ِ] (اِخ) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب باقر علیه السلام را.
قر. [ق ُرر] (ع اِ) برد. سرما. || آرام جای. گویند: عندالمصیبهالشدیده وقعت بقر؛ ای صارت فی قرارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
قر. [ق َرر] (ع اِ) برنشستی است مردان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || هودج. || چوزه ٔ ماکیان. || (ص) روز سرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (اِ) شکن جامه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
361