معنی قزل

لغت نامه دهخدا

قزل

قزل. [ق ِ زِ] (ترکی، ص) سرخ و احمر. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (اِ) طلا. ذهب. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).

قزل. [ق َ] (ع مص) برجستن. || لنگان رفتن. قزلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قزلان شود.

قزل. [ق َ زَ] (ع اِمص) لنگی زشت. || باریکی ساق از لاغری. || لنگی وباریکی ساق با هم. || (مص) رفتن به رفتاربریده پای. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || خرامیدن. (منتهی الارب). تبختر. (اقرب الموارد).

قزل. [ق ِ زِ] (اِخ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 4500 گزی شمال خاوری مرزبانی کنار راه مرزبانی به دیزگران. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه ٔ آن 180 تن. آب آن از چشمه های متعدد و قنات و محصول آن غلات آبی، دیمی، لبنیات، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است، و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه های گلیم و جاجیم است. از مرزبانی و دیزگران اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قزل قرت

قزل قرت. [ق ِ زِ ق ُ] (ترکی، اِ مرکب) (از: ترکی قزل، سرخ + قُرت، گرگ) نفرینی است مانند زهرمار، زغنبوت، کوفت، کوفت کاری، درد بیدرمان.


قزل رباط

قزل رباط. [ق ِ زِ رُ] (اِخ) این قریه در محل جلولای قدیم واقع است. (یادداشت مؤلف).


قزل ارسلان

قزل ارسلان. [ق ِ زِ اَ س َ] (ترکی، اِ مرکب) شیر سرخ. و این مرکب است از دو کلمه ٔ قزل به معنی سرخ و ارسلان به معنی شیر و اسد. (آنندراج).


قزل اروث

قزل اروث.[ق ِ زِ اَرْ وَ] (اِخ) ممکن است نام شهر افراوه یا فراوه باشد. رابینو آرد: در چهارمنزلی دهستان سر راه خوارزم شهر افراوه بود که گمان میرود همان شهر کنونی قزل اروث باشد که مشتق از اسم مجهول قزل الرباط، قراولخانه است. (مازندران و استرآباد رابینو ص 127).


قزل قلعه

قزل قلعه. [ق ِ زِ ق َ ع َ / ع ِ] (ترکی، اِ مرکب) قلعه ٔ سرخ. سرخ حصار.

حل جدول

قزل

سرخ ترکی

سرخ آذری

قرمز آذری

فرهنگ فارسی هوشیار

قزل

رنگ طلائی، سرخ

فرهنگ معین

قزل

(قِ زِ) [تر.] (اِ.) سرخ، قرمز.

فرهنگ عمید

قزل

سرخ،
طلا،
رنگ طلایی،

معادل ابجد

قزل

137

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری