معنی قصیده سرای مشهور زبان فارسی
حل جدول
ناصرخسرو
از قصیده سرایان زبان فارسی
ناصرخسرو
فارسی زبان
تات
قصیده سرای عهد جلایریان
سلمان ساوجی
قصیده سرای قرن ششم
خاقانی
واژه پیشنهادی
خاقانی
سراینده قصیده
قصیده سرای
قصیده سرای قرن ششم
خاقانی شروانی-
شاعر قصیده سرای ایرانی
انوری
لغت نامه دهخدا
فارسی زبان. [زَ] (ص مرکب) آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.
سرای
سرای. [س َ] (نف مرخم) سَرا. سخن گوی و حرف زن که شاعر و قصه خوان باشد لیکن در این دو جا بدون ترکیب گفته نمیشود، همچو مدحت سرای و سخن سرای. (برهان):
هزاردستان بر گل سخن سرای چو سعدی
دعای صاحب عادل علاء دولت و دین را.
سعدی.
- بربطسرای:
چون در آواز آمد آن بربطسرای
کدخدا را گفتم از بهر خدای.
سعدی.
- چابک سرای:
بیار ای سخنگوی چابک سرای
بساط سخن را یکایک بجای.
نظامی.
- دستانسرای:
شد از پاسخ مرد دستانسرای
فرومانده سرگشته لختی بجای.
نظامی.
ترکیب های دیگر:
- آفرین سرای. افسانه سرای. ترانه سرای. چامه سرای. چکامه سرای. داستانسرای. سخن سرای. سرودسرای. غزل سرای. قصیده سرای. مدحت سرای. مدیحه سرای. نغمه سرای. یاوه سرای.
|| (اِمص) خوانندگی و سراییدن. (برهان) (اوبهی).
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه به زبان فارسی تکلم کند.
فارسی به عربی
قصیده
فارسی به ایتالیایی
persiano
نام های ایرانی
دخترانه، نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی
معادل ابجد
1442