معنی قضاوت کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قضاوت کردن

داوری کردن، داورزیدن


قضاوت

دادوری، داوری

فارسی به آلمانی

قضاوت کردن

Beurteilen, Richter (m), Urteilen, Raten [verb]


قضاوت

Anblick (m), Ansicht (f), Ausblick (m), Satz (m), Urteil (n), Verurteilen, Verurteilung (f)

حل جدول

فارسی به عربی

قضاوت کردن

انصح، قاضی، اِجتهادٌ


قضاوت

جمله، حکم، قرار، وجهه النظر

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

قضاوت

قضاوت. [ق َ / ق ِ وَ] (از ع، اِمص) در تداول فارسی زبانان به معنی قضاء. رجوع به قضاء شود.


قضاوت ورزیدن

قضاوت ورزیدن. [ق َ / ق ِ وَ وَ دَ] (مص مرکب) به شغل قضاوت مشغول بودن. قضاوت کردن.

فرهنگ عمید

قضاوت

(حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا،
حکم کردن بین دو یا چند نفر، داوری کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

قضاوت

حکم کردن

فرهنگ معین

قضاوت

(مص ل.) حکم کردن، (اِمص.) داوری. [خوانش: (قَ وَ) [ع. قضاوه]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

قضاوت

حکم، دادرسی، داوری، محاکمه

معادل ابجد

قضاوت کردن

1581

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری