معنی قطب الدین صادقی
حل جدول
از بازیگران فیلم انارهای نارس
لغت نامه دهخدا
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمدبن حسین. رجوع به قطب الدین کیدری شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمدبن علی. رجوع به قطب الدین لاهیجی شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمدبن محمد. رجوع به قطب الدین رازی شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمد حسینی. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمد...) شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.
قطب الدین. [ق ُبُدْ دی] (اِخ) محمودشاه. رجوع به محمودشاه شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) ملکشاه. رجوع به ملکشاه شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْدی] (اِخ) محمودشاه یزدی. رجوع به شاه یزدی شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمد خوافی. رجوع به مجد خوافی شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) محمد خوارزمشاه. رجوع به محمد خوارزمشاه شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) تاینگو. شوهر و برادرزاده ٔ خان ترکان دختر قتلغخان است. قطب الدین پس از براق دو سال حکومت کرمان را داشت. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 529 شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) لقب مودودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به مودود... شود.
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) سلیمانشاه بن خواجه محمود. وزیر شاه شجاع. در جنگی که بر سر شیراز میان شاه محمود و شاه شجاع درگرفت و به پیروزی شاه شجاع و فتح شیراز منتهی گشت، شاه شجاع وزارت به خواجه قطب الدین مسلم داشت. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 703).
قطب الدین. [ق ُ بُدْ دی] (اِخ) لرستانی قاضی. از قضاه بزرگ لرستان در دوره ٔ امیر مبارزالدین. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 671 شود.
معادل ابجد
411