معنی قلعه تاریخی در شهر ایرانشهر
حل جدول
ناصری
شهر تاریخی
راوند
قلعه تاریخی استان فارس
قلعه کک ها
قلعه تاریخی استانبول
روملی حصار
قلعه تاریخی سوادکوه
کنگلو
قلعه تاریخی تگزاس
آلامو
الامو
لغت نامه دهخدا
ایرانشهر. [ش َ] (اِخ) بمپور. در شهریور 1314 هَ. ش. بموجب تصویبنامه ٔ هیئت وزیران نام «بمپور» به ایرانشهر بدل گردید. شهرستان ایرانشهر شامل بخشهای سرباز، راسک و فیروزآباد می باشد و در مرکز بلوچستان واقع است. جمعیت حوزه ٔ ایرانشهر 93557 تن و مرکز آن شهر ایرانشهر است که 3618 تن جمعیت دارد. (فرهنگ فارسی معین).
ایرانشهر. [ش َ] (اِخ) پهلوی: «ارانشتر» (کشور ایران). در عهد ساسانیان بکشور ایران اطلاق میشد. (فرهنگ فارسی معین). کشور ایران. سرزمین ایران: چون ملک ایرانشهر بگرفت [اسکندر] جمله ٔ ابناء ملوک بحضرت او جمع شدند. (نامه ٔ تنسر). اگر یزدان فره ٔ ایرانشهر بیاری ما رسد. (کارنامه ٔ اردشیر بابکان ص 12). فریدون را سه پسر بود سلم و تور و ایرج چون او بمرد مملکت به سه قسم کرد و بدان سه پسر سپرد و آن جای که خود نشستی از زمین عراق و ایرانشهر ایرج را داد و او پسرش کهتر بود. (ترجمه ٔ تاریخ طبری).
ز ایرانی چگونه شاد شاید بود تورانی
پس از چندین بلا کامد ز ایرانشهر بر توران.
فرخی.
تا باز که افراسیاب بیرون آمده دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همی کردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). و از پیش هر دو قوم [یونانیان و مسلمانان] فضیلت در ایرانشهر بود. (کشف المحجوب).
قال الاصمعی و کانت العراق تسمی ایرانشهر فعربتها العرب فقالوا العراق. (المعرب جوالیقی ص 231). در مسالک و الممالک آمده که عراق عرب را دل ایرانشهر خوانده اند. (نزههالقلوب ص 28). و رجوع به ایراه شود.
ایرانشهر. [ش َ] (اِخ) نام قدیم نیشابور. (هفت قلزم). نام اول نیشابور. (برهان). قال البلاذری: خراسان اربعه ارباع فالربع الاول ایرانشهر وهی نیشابور و قهستان و الطبسان و هراه و بوشنج و بادغیس و طوس اسمها طابران. (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ خراسان). شهر نیشابور. (جهانگیری). قسمت اول از چهار قسمت خراسان که شامل نیشابور و قهستان و غیره شود.
ایرانشهر. [ش َ] (اِخ) (1262- 1340 هَ. ش) حسین کاظم زاده. نویسنده و دانشمند ایرانی که چهاردوره مجله ٔ ایرانشهر را در سالهای 1340 هَ. ق. در برلن منتشر کرد و کتب فارسی سودمندی بهمت او در آن شهر بطبع رسید و انتشار یافت. اواخر عمر خود رادر دگر سهایم (سویس) گذرانید و در آن شهر مجله ای آلمانی بنام هماهنگی جهان در باب افکار تئوسوفی - که خود از پیشوایان آن بود - منتشر میکرد. از تألیفات اوست: اصول اساسی روانشناسی، اصول اساسی فن تربیت، راه نو (4 جلد) و رهبر نژاد نو. (فرهنگ فارسی معین).
حسین ایرانشهر
حسین ایرانشهر. [ح ُ س َ ن ِ ش َ] (اِخ) رجوع به ایران شهر و کاظم زاده شود.
واژه پیشنهادی
سخن بزرگان
یروی دانش و معرفت، بدون اراده ی قوی مانند درخت بی بار است.
نیروی دانش و معرفت، بدون اراده ی قوی مانند درخت بی بار است.
معادل ابجد
2902