معنی قلمبه

لغت نامه دهخدا

قلمبه

قلمبه. [ق ُ ل ُ ب َ / ب ِ] (ص) رجوع به غلمبه و قلنبه شود.

فرهنگ عمید

قلمبه

دور از فهم، دشوار: حرف‌های قلمبه،
برجسته و برآمده،
زیاد: پول قلمبه،

حل جدول

قلمبه

برآمده و برجسته

چیز برآمده و حرف و کلمات غریب و عجیب.

برآمده، برجسته، حرف و کلمات غریب و عجیب

فارسی به انگلیسی

قلمبه‌

Blob, Bulge, Chunk, Clump, Glob, Gob, Knob, Loaf, Lumpiness, Node, Outstanding, Whole, Wholesale, Stub

فرهنگ فارسی هوشیار

قلمبه

پارسی ترکی گشته کلنبه برجسته ورآمده، درشت، پیچیده سخن پیچیده (صفت) برجسته و برآمده، درشت و برآمده، درشت خشن، سخن مغلق و نامستعمل.

فرهنگ عوامانه

قلمبه

چیز برآمده و حرف و کلمات غریب و عجیب را گویند.

فارسی به آلمانی

قلمبه

Snob (m)

معادل ابجد

قلمبه

177

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری