معنی قلمرو
لغت نامه دهخدا
قلمرو. [ق َ ل َ رَ / رُو] (اِ مرکب) ملک و مملکت و ولایت متصرف. (ناظم الاطباء). ملکی و ولایتی که در آن نوشته ٔ قلم پادشاهی یا امیری رود و مردم آنجا نوشته ٔ او را قبول نمایند و در این لفظ از ترکیب اسم و امر معنی اسم ظرف پیدا شده یعنی محل روان بودن قلم کسی و خلاصه ٔ معنی قلمرو ملک مطیع است. (از آنندراج):
گشته ست خون مرده جهان را رمیدگی
دیوانه ٔ قلمرو ایجاد کن مرا.
صائب (از آنندراج).
مجنون حریف شوق رسایم نمی شود
دشت جنون قلمرو پایم نمیشود.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| محال متعلق به سلطنت و فرمانروایی. || حکومت و فرمانروایی و سلطنت. || داوری. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(~. رُ) [معر - فا.] (اِمر.) مملکت، حوزه فرمانروایی، حوزه عمل.
فرهنگ عمید
حوزۀ فرمانروایی،
زمینه،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
گستره
کلمات بیگانه به فارسی
گستره
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه
فارسی به انگلیسی
Ambit, Bailiwick, Demesne, Dom _, Domain, Dominion, Jurisdiction, Kingdom, Provinces, Purview, Realm, Sphere, Territory
فارسی به عربی
ارض، بیئه، دائره، سیاده، مجال، منطقه
فرهنگ فارسی هوشیار
ملک و مملکت و ولایت متصرف
فارسی به ایتالیایی
territorio
فارسی به آلمانی
Gebiet (n), Kreis (m), Kreisen, Milieu [noun], Umfahren, Zirkel (m), Zone (f)
معادل ابجد
376