معنی قلچماق

لغت نامه دهخدا

قلچماق

قلچماق. [ق ُ چ ُ] (ترکی، ص مرکب) مرد شهوت پرست و اوباش. (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد.


علی قلچماق

علی قلچماق. [ع َ ق ُ چ ُ] (اِخ) نام شخصی از فساق است. و قلچماق در ترکی «سائیس » را گویند. (از آنندراج):
ارشاد بچه پروریت گر هوس شود
برخیز و سر بپای علی قلچماق نه.
ناظم تبریزی (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

قلچماق‌

Brawny, Nimble, Rugged, Sturdy, Tough, Vigorous

حل جدول

قلچماق

قوی‌هیکل و زورمند

پهلوان.

پهلوان، قوی هیکل، زورمند


آدم قلچماق و گردن کلفت.

قلدر


مزدور

قلچماق


درشت هیکل و نخراشیده

قلچماق


گردن کلفت

قلچماق


مرد پرزور و قوی‌پنجه

قلچماق

فرهنگ معین

قلچماق

(قُ چُ) [تر.] (ص.) نیرومند، قوی.

فرهنگ عمید

قلچماق

مرد پرزور و قوی‌پنجه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قلچماق

پرزور، زورمند، قلدر، قوی، گردن‌کلفت، زورگو،
(متضاد) ضعیف، نحیف

فرهنگ فارسی هوشیار

قلچماق

ترکی الش (گویش گیلکی) زورگو، زنباره، گردن کلفت گردن کلفتی زورگویی (صفت) پرزور قوی نیرومند، زورگو.

فرهنگ عوامانه

قلچماق

پهلوان است.

معادل ابجد

قلچماق

274

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری