معنی قهر
لغت نامه دهخدا
قهر. [ق َ هََ] (اِخ) موضعی است. شاعری در شعر خود آن را آورده است. (از معجم البلدان).
قهر. [ق َ] (ع مص) چیره شدن و غلبه کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || خوار کردن. (ترجمان علامه ترتیب عادل). || آتش گرفتن گوشت و آب از آن روان شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): قُهِر اللحم (بطور مجهول)، گرفت او را آتش و روان شد از وی آب. (منتهی الارب). || (اِمص) چیرگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلبه. (ناظم الاطباء). || زبردستی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || ظلم و جور و ستم و تعدی. || توانایی و قوت. || انتقام. || سختی و درشتی. || آزار. || عذاب. || تعذیب و عقوبت و سیاست و تنبیه. || غضب و خشم و کین. || خشم از روی ناز. (ناظم الاطباء). || در تداول خلاف صلح و آشتی. || (اصطلاح عرفان) تأیید حق باشد بفنا کردن مرادها و بازداشتن نفس از آرزوها: هو القاهر فوق عباده. (فرهنگ فارسی معین از هجویری تاریخ تصوف غنی ص 652).
قهر. [ق َ] (اِخ) موضعی است. مزاحم عقیلی در شعر خود از آن یاد کند. (از معجم البلدان).
فرهنگ معین
و تهر (~ُ تَ) (ص.) (عا.) قهر توأم با خشم و اعتراض.
(مص م.) عذاب کردن، تنبیه ک ردن، (اِمص.) ظلم و زور، توانایی، چیرگی. [خوانش: (قَ) [ع.]]
و تند (قَ رُ تُ) (ص.) (عا.) خشم و غضب.
فرهنگ عمید
[مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود،
(صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده،
غضب، خشم، کین: قهروغضب،
ظلم، ستم، جور،
[قدیمی] چیرگی،
[قدیمی] عقوبت، آزار، تنبیه،
(تصوف) تسلط خداوند بر بنده،
* قهر کردن: (مصدر لازم)
با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او،
[قدیمی] خشمگین شدن،
(مصدر متعدی) [قدیمی] مقهور کردن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پرخاش، خشم
مترادف و متضاد زبان فارسی
برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار،
(متضاد) رفق، مدارا، مهربانی، نرمی
فارسی به انگلیسی
Huff, Ire, Quarrel, Rage, Tiff
فارسی به ترکی
kahır
فارسی به عربی
ازعج
فرهنگ فارسی هوشیار
چیره شدن و غلبه کردن، خوار کردن
فرهنگ فارسی آزاد
معادل ابجد
305