معنی قیادت
لغت نامه دهخدا
قیادت. [دَ] (ع مص) راهنمایی کردن. رهبری کردن. || پیشوایی کردن. || (اِمص) راهنمایی. رهبری. || پیشوایی. || قرمساقی. جاکشی. دلالی محبت. (فرهنگ فارسی معین). || (اصطلاح حقوق جزای اسلامی) قیادت عمل شخصی است که برای واقع ساختن مقاربت (دخول) نامشروع بین دو نفر اقدام میکند. چنین شخصی را قواد گویند. (قانون مجازات عمومی بند سوم از ماده ٔ 211 و فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی). رجوع به قیاده شود.
فرهنگ معین
(قِ دَ) [ع. قیاده] (مص م.) رهبری کردن، پیشوایی کردن.
فرهنگ عمید
رهبری، پیشوایی،
قَوّادی
[مجاز] دلالی،
حل جدول
لیدری
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشوایی، رهبری، ریاست، جاکشی، قوادی
فرهنگ فارسی هوشیار
راهنمائی کردن، پیشوایی کردن، رهبری
فرهنگ فارسی آزاد
قِیادَت، پیشوائی، فرماندهی، سرداری، رهبری،
واژه پیشنهادی
زمامداری
معادل ابجد
515