معنی قیاس کردن
لغت نامه دهخدا
قیاس کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) سنجیدن چیزی را با چیزی. مقایسه کردن. (فرهنگ فارسی معین):
دولت نو است و کار نو و کارکن نو است
مردم قیاس کار نو از کارکن کنند.
خاقانی.
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجرتو جان سپر میگشت.
سعدی (از فرهنگ فارسی معین).
مگو که نیست پسر در شکست کار پدر
قیاس کار نخست از خلیل و آزر کن.
سنجر کاشی.
|| اندازه گرفتن:
قیاس کردم وآن چشم جاودانه ٔ مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود.
حافظ.
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی.
حافظ.
حل جدول
سنجش
فارسی به انگلیسی
Compare
فارسی به ترکی
karşılaştırmak
فرهنگ فارسی هوشیار
سنجیدن
واژه پیشنهادی
اندازه گرفتن
معادل ابجد
445