معنی قیام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(قِ) [ع.] (مص ل.) به پا خاستن، ایستادن.
فرهنگ عمید
برخاستن، ایستادن، بهپا خاستن،
جنبش، نهضت،
(فقه) ایستادن در نماز،
[قدیمی، مجاز] نماز،
* قیام کردن: (مصدر لازم) برخاستن، بهپا خاستن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
خیرش، خیزش، شورش
کلمات بیگانه به فارسی
شورش، خیزش
مترادف و متضاد زبان فارسی
اغتشاش، انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت، ایستادن، برخاستن، بلندشدن،
(متضاد) قعود
فارسی به انگلیسی
Insurgence, Resurrection, Rising, Uprising
فارسی به عربی
انتفاضه، تمرد
فرهنگ فارسی هوشیار
برخاستن و ایستادن
فارسی به آلمانی
Aufstand (m)
معادل ابجد
151