معنی لاق

لغت نامه دهخدا

لاق

لاق. (از ع، ص) مخفف لایق. رجوع به لایق شود: لاق گیس تو یا او یا من و غیره، لایق گیسوی تو یا او یا من.

لاق. (اِ) لاغ. صورتی از لاغ، تار گیسو. رجوع به لاغ شود.

فرهنگ معین

لاق

[ازع.] (ص.) (عا.) شایسته، سزاوار.

حل جدول

لاق

شایسته، سزاوار

فرهنگ فارسی هوشیار

لاق

(صفت) شایسته سزاوار: لاق گیس تو لاق ریشت. توضیح بعضی آنرا صورتی از لاغ بمعنی تار گیسو گرفته اند.

معادل ابجد

لاق

131

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری