معنی لبخنده
لغت نامه دهخدا
لبخنده. [ل َ خ َ دَ / دِ] (اِ مرکب) لبخند. تبسم:
دیدن روی تو زیبنده بود آینه را
بتماشای تو لبخنده بود آینه را.
محمد سعید اشرف.
- لبخنده زنان، خندان. تبسم کنان:
لبخنده زنان ز هر سر تیع کنم نوش
زهری که بصد مهره ٔ ارقم نفروشم.
خاقانی.
سرمست درآمد از درم دوست
لبخنده زنان چو غنچه در پوست.
سعدی.
حل جدول
کارگردان فیلم آبی
نام های ایرانی
دخترانه، لبخند
معادل ابجد
691