معنی لب شکری

لغت نامه دهخدا

لب شکری

لب شکری. [ل َ ش َ / ش ِ ک َ] (ص مرکب) خرگوش لب. شکافته لب. چهارلب. سه لبه. سلفه. سلنج. سه لنج. کفیده لب. اَعلم. علماء. افلح. صاحب آنندراج گوید: لب شکر و شکرلب، کفته لب زیرین یا زبرین. کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند در اصل شترلب بوده که از جهت کراهت تشبیه چنین خوانده اند:
ای لجوج دهن دریده ٔ زشت
که خرد در نفاق تو غالی است
لب شکر بوالعجوبه ای که ترا
پایه ٔ زشتی سخن عالی است
لوحش اﷲ حکمت ازلی
که ز بس هرزه گفتنت حالی است (؟)
لب شکر گشته ای که تا دانند
جای دندان شکستنت خالی است.
میرمعصوم تجلی (از آنندراج).
رجوع به شکرلب شود.

فرهنگ معین

لب شکری

(~. ش کَ) (ص نسب.) شکافته لب، کسی که یکی از دو لب او شکاف مادر - زادی داشته باشد.

فرهنگ عمید

لب شکری

کسی که یکی از دو لب او شکافته باشد، لب‌شکافته، سه ‌لنج، سلنج، سه‌لب،

حل جدول

لب شکری

نوعی ناهنجاری مادر زادی

فرهنگ فارسی هوشیار

لب شکری

کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند در اصل شتر لب بوده است

معادل ابجد

لب شکری

562

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری