معنی لته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
تکه پارچه کهنه، تخته های مستطیلی که در بعضی نقاط گیلان و مازندران به جای سفال پشت بام به کار برند، (عا.) لنگه در. [خوانش: (لَ تُِ) (اِ.)]
پالیز خربزه، هندوانه، خیار و غیره، کشتزار. [خوانش: (~.) (اِ.)]
فرهنگ عمید
پارچۀ کهنه، ژنده،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پارچهکهنه، کهنهژنده، پالیز، صیفیکاری، فالیز، کشتزار، مزرعه
فارسی به انگلیسی
Cusp, Rag
فارسی به عربی
خرقه
گویش مازندرانی
باغ کوچک – باغ سبزی کاری
باغچه – باغ کوچک و محصور که بیشتر برای سبزی کاری و صیفی کاری...
از توابع بندپی بابل
آبرفت، ته نشین، درد، عده ای، گروهی
کرت کشاورزی، تقسیم بندی بین دو تیره یا مرز زمین شالیزاری، که...
فرهنگ فارسی هوشیار
کهنه، پینه، ژنده، پاره جامه، لجام، لنگه در
فارسی به آلمانی
Fetzen, Lappen (m), Lumpen (m)
معادل ابجد
435