معنی لحظه های بی تو

حل جدول

لحظه های بی تو

اثری از مهرداد انتظاری


لحظه

آن

آن، دم

فارسی به عربی

لحظه

ثانیه، دقیقه، لحظه، هاله


یک لحظه

لحظه

فرهنگ معین

لحظه

یک چشم به هم زدن، یک دم، جمع لحظات. [خوانش: (لَ ظَ یا ظِ) [ع. لحظه] (اِ.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

لحظه

دم


لحظه به لحظه

دمادم، دم به دم

فارسی به ایتالیایی

لحظه

attimo

momento

لغت نامه دهخدا

یک لحظه

یک لحظه. [ی َ / ی ِ ل َ ظَ / ظِ] (ق مرکب) یک دم. یک نفس. لحظه ای. || یک باره. یک دفعه. بالمره. یک جا:
نُه دایره یک لحظه کناره کند از سیر
گر بروزد از مرکب عزم تو غباری.
سنائی.

فرهنگ عمید

لحظه

یک چشم به‌ هم زدن، یک‌دم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لحظه

آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله

فرهنگ فارسی هوشیار

لحظه

یکبار نگاه کردن بگوشه چشم، طرفه

فارسی به آلمانی

لحظه

Sekunde (f), Zweit-, Zweit, Zweite (m), Zweiter (m), Zwot-

معادل ابجد

لحظه های بی تو

1377

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری