معنی لذیذ

لغت نامه دهخدا

لذیذ

لذیذ. [ل َ] (ع ص) بامزه. (منتهی الارب). خوش خوار. خوش خواره. خوشمزه. مزه ناک. (دهار). مزه دار. خوش خوراک. خوش. خوش طعم:
آن خوشه بین فتاده بر او برگهای سبز
هم دیدنش خجسته و هم خوردنش لذیذ.
بشار مرغزی.
لذت علمی چو از دانا به جان تو رسد
زان سپس ناید بچشمت لذت جسمی لذیذ.
ناصرخسرو.
هرچه زان تلختر اندر حق من خواهد گفت
گو بگو زان لب شیرین که لطیف است و لذیذ.
سعدی.
خوان بزرگان اگر چه لذیذ است خورده ٔ انبان خود بالذت تر. (گلستان). || (اِ) می. ج، لذّه و لذاذ. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

لذیذ

(لَ) [ع.] (ص.) گوارا، خوشمزه. ج. لذائذ.

فرهنگ عمید

لذیذ

خوشمزه، گوارا،

حل جدول

لذیذ

دلچسب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

لذیذ

خوشمزه

کلمات بیگانه به فارسی

لذیذ

خوشمزه

مترادف و متضاد زبان فارسی

لذیذ

خوش‌خوار، خوش‌طعم، خوشمزه،
(متضاد) بدمزه

فارسی به انگلیسی

لذیذ

Ambrosial, Delectable, Delicate, Delicious, Flavorful, Luscious, Mouthwatering, Sweet, Tasty, Toothsome

فارسی به عربی

لذیذ

لذیذ، مترف

عربی به فارسی

لذیذ

لذیذ , با سلیقه (درست شده) , خوش ذوق , باذوق , خوشمزه , باسلیقه تهیه شده , خوش طعم , گوارا , مطبوع , باب دندان , دندان مز

فرهنگ فارسی هوشیار

لذیذ

بامزه، خوش خوار، خوش طعم، گوارا

فرهنگ فارسی آزاد

لذیذ

لَذِیذ، پر لَذَّت، خوشمزه (جمع: لُذّ، لِذاذ)،

فارسی به ایتالیایی

لذیذ

squisito

delizioso

معادل ابجد

لذیذ

1440

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری