معنی لقب بهاءالدین ولد پدر مولوی
حل جدول
سلطان العلما
لقب بهاالدین ولد پدر مولوی
سلطان العلما
پدر مولوی
بهاالدین ولد
لقب بهاء الدین ولد پدر مولوی
سلطان العلما
لقب بها الدین ولد پدر مولوی
سلطان العلما
اثری از بهاءالدین ولد
المعارف
لغت نامه دهخدا
بهاءالدین ولد. [ب َ ئُدْ دی وَ ل َ] (اِخ) پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی. رجوع به بهاءالدین محمد سلطان العلماء و احمدبن جلال الدین و نفحات الانس شیخ جامی شود.
ولد
ولد. [وَ ل َ] (اِخ) بهاءالدین. رجوع به بهاءالدین (محمد. سلطان العلماء) شود.
بهاءالدین
بهاءالدین. [ب َ ئُدْ دی] (اِخ) محمد نقشبند. رجوع به نقشبندیه شود.
بهاءالدین. [ب َ ئُدْ دی] (اِخ) محمدبن مؤید بغدادی. نویسنده و شاعر ایرانی در قرن ششم هَ. ق. وی منشی علاءالدین تکش خوارزمشاه بود. و سرانجام بحبس افتاد. بعد از سنه ٔ 588 هَ. ق. درگذشت. اثر معروفش التوسل الی الترسل است. (دایره المعارف فارسی). و نیز رجوع به لباب الالباب چ سعید نفیسی صص 634- 635 و مجمع الفصحا ج 1 ص 172 شود.
بهاءالدین. [ب َ ئُدْ دی] (اِخ) محمدالاوشی. مذکری خوش گوی و پیری جوان طبع و فصیحی لطیفه پرداز بود. پیوسته در مخاطبه ٔخود گفتی: ای بهای اوشی تو بهای اوشی و هر چند نظم او مطبوع و رایق بود ولیکن نثر او بر نظم فایق است وجمله ٔ افاضل عصر انصاف داده اند... قطعه ای از است:
سر کلکت که چنگل باز است
بچه برداشت ز آشیان غراب
از نی کوکنار سیمینت
مانده فتنه برون و شب در خواب.
و در مدح ملک شهید قطب الدنیا و الدین تغمّده ُ اﷲ برحمه گفته است. مطلع:
ای قطب آسمان که ز سهم و ز بأس تو
در روز رزم رستم خونخوار بشکند
از شرم فیض قلزم مواج کف تو
در وقت بزم بحر گهربار بشکند.
(از لباب الالباب چ سعید نفیسی صص 161- 162).
بهأالدین. [ب َ ئُدْ دی] (اِخ) مرغینانی. از فضلاو شعرای زمان خود بود و مداحی سلطان قطب الدین انوشتکین خوارزمشاه نمود. وفاتش سنه 527 هَ. ق. است. ازاشعار او آنچه بدست آمده منتخب شده است. او راست:
ای زلف تابدار تو پیچیده بر قمر
وی لعل آبدار تو خندیده بر شکر
عمرم بسر رسید و ندیدم امید آنک
بینم رسیده مدت هجران تو بسر
گفتم نهان بماند راز غمت ز خلق
خود این حکایتی است به هر جای و کوی و در
زین پس مرا در آتش هجران خود مسوز
وز سوز سینه ٔ من سرگشته کن حذر.
جرمم همین که جاهل و بداصل نیستم
و امروز جاهلی و بداصلی است معتبر.
(از مجمعالفصحاء ج 1 ص 172).
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری (تک: ولد) فرزندان (اسم) فرزندن: ((عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند. )) جمع: اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن. بچه زادن تولید مثل کردن. یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا ((ولد الچموش)) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ) . (اسم) جمع ولد فرزندان.
معادل ابجد
573